عضو شوید
عضویت سریع
آمار وب سایت:
بازدید امروز : 22 بازدید دیروز : 4 بازدید هفته : 60 بازدید ماه : 98 بازدید کل : 26553 تعداد مطالب : 126 تعداد نظرات : 11 تعداد آنلاین : 1
آپلود نامحدود عکس و فایل
آمار وب سایت آمار مطالب :: کل مطالب : 126 :: کل نظرات : 11 آمار کاربران :: افراد آنلاین : 1 :: تعداد اعضا : 1 کاربران آنلاین آمار بازدید :: بازدید امروز : 22 :: باردید دیروز : 4 :: بازدید هفته : 60 :: بازدید ماه : 98 :: بازدید سال : 1345 :: بازدید کلی : 26553
آمار مطالب
آمار کاربران
کاربران آنلاین
آمار بازدید
آیا از درآمد کافی بهره مند هستید؟ آیا با دیگران ارتباط مطلوبی برقرار می کنید؟ آیا از لحظه لحظه زندیگیتان لذت می برید؟ آیا در زندگی احساس خوشبختی می کنید؟
امیدواریم که اینگونه باشد! ولی اگر پاسختان به سوالات بالا منفی است پیشنهاد می کنیم که حداقل متن زیر را یکبار بخوانید، اگر هم جوابتان مثبت است علت آن را بدانید!
اگر انسان دقیقی باشید حتما با شخصیت هایی مواجه شده اید که از همه چیز می نالند، نا امیدانه فکر می کنند، این افراد از زندگی خود لذتی نمی برند و مدام در زندگی دچار بد بیاری می شوند. نقطه مقابل این افراد، انسان هایی هستند که امیدوارانه سخن می گویند، هیچ گاه به موانع و مشکلات زندگی نمی اندیشند، ترسی از آینده ندارند، معمولا روحیه ای بسیار شاد دارند و از لحظه لحظه های زندگی لذت می برند.
شاید شما بگویید این افراد خوش شانس هستند، ولی واقعیت امر اینگونه نیست! به طور کلی پدیده ی شانس وجود خارجی ندارد و زایده ی تخیل شماست!
پروردگار متعال قوانین بسیار دقیقی در عالم هستی وضع نموده است، تنها تفاوت گروه اول و گروه دوم در این است که گروه دوم خود آگاه یا نا خود آگاه این قوانین را رعایت می کنند ولی گروه اول علاوه بر اینکه این قانونمندی ها را رعایت نمی کنند در خلاف جهت آنها نیز حرکت می کنند.
یکی از این بزرگترین قوانین که تا به حال شناخته شده است، موضوع راز است.
احتمالا می پرسید راز چیست؟
آری، راز همان قانون جذب است، هر چیزی که وارد زندگی شما می شود خودتان آن را به درون زندگیتان جذب می کنید و آن چیز به خاطر تصویر های ذهنی شما به طرفتان جذب می شود. این تصاویر همان افکار شما هستند. به هرچیزی که فکر کنی به طرفت جذب می شود.
قانون جذب را می توان در ۳ عبارت خلاصه کرد: افکار، تبدیل می شوند به، اجسام
با توجه به این قانون می توان به ثروت، سلامتی، روابط مطلوب، احساس خوب و هر هدفی که در زندگی دارید، دست یافت.
راز همیشه عمل می کند چه آن را بدانید یا ندانید. هر دستاوردی که امروز در زندگیتان دارید خود شما به زندگیتان جذب کرده اید، در ابتدا ممکن است این موضوع را نپذیرید (در ادامه پاسخ خود را خواهید یافت)
آیا با این اوصاف کار تمام شده است؟ و وظیفه ما کنترل افکارمان است؟
جواب منفی است! کارشناسان می گویند که مغز انسان به طور متوسط، روزانه ۶۰۰۰۰ (شصت هزار) رشته فکری تولید می کند؛ کنترل این همه افکار اگر هم ممکن باشد، دیوانه کننده است، از این رو به کارگیری قانون جذب نیاز به مطالعه دارد که با مطالعه مطالب سایت به درک نسبی از آن خواهید رسید، (ان شاء الله)
سال گذشته زندگی ام حسابی به هم ریخت . از شدت کار از پا افتادم ، پدرم ناگهان از دنیا رفت و روابطم با همکارانم و کسانی که دوستشان داشتم دچار بحران شد . در آن موقع اصلا نمی دانستم که قرار است از دل این همه ناامیدی بزرگترین هدیه زندگی ام بیرون بیاید.
همان سال گذشته بود که به گوشه های از یک راز بزرگ که در واقع همان راز زندگی بود پی بردم.با خواندن کتابی که صد سال پیش چاپ شده بود و دخترم هیلی آن را به من هدیه داد به این راز بزرگ رسیدم .سپس شروع به مطالعه بیشتر در این زمینه کردم و در طول تاریخ به تعقیب رازی پرداختم که در این کتاب آمده بود .از اینکه فهمیدم تعداد زیادی مثل من این راز را کشف کرده بودند شگفت زده شدم . بزرگترین مردان تاریخ در شمار کاشفان این راز بودند:
افلاطون ،شکسپیر ،نیوتون ، ویکتور هوگو ، بتهوون ، لینکلن ، امرسون ، ادیسون و اینیشتین .
با ناباوری از خودم پرسیدم:« چطور است که همه این راز را میدانند ؟»
از آتش در میان گذاشتن این راز با مردم دنیا می سوختم بنابراین شروع کردم به پیدا کردن کسانی که زنده بودند و این راز را میدانستند. رویای ارائه کردن این راز به مردم دنیا در قالب یک فیلم از ذهنم بیرون نمی رفت و در طی دو هفته گروه تولید تلویزیونی من هم از این راز با خبر شدند . لازم بود که تمام اعضای گروه راز را بدانند چون بدون دانستن آن دست زدن به کاری که قصد انجامش را داشتیم غیرممکن بود.
مطمئن نبودیم که حتی یکی از این استادها هم حاضر باشد از او فیلم بگیریم اما راز را می دانستیم پس با ایمان کامل از استرالیا به آمریکا ،کشوری که بیشتر آنها در آنجا زندگی می کنند، پرواز کردیم.
هشت ماه بعد فیلم راز به نمایش درآمد، همین طور که فیلم راز دنیا را تسخیر می کرد ، داستان هایی از معجزه هایی که راز کرده بود به طرف ما سرازیر شد. مردم برای ما نامه می نوشتند و می گفتند که چطور با به کاربردن راز از دردهای مزمن، افسردگی و بیماری رها شده اند. می نوشتند که چطور بعد از تصادف رانندگی برای اولین بار راه رفته اند و حتی از بستر مرگ سالم و سرحال بلند شده اند .
هزاران سرگذشت به دست ما رسید که حکایت می کرد چطور افراد به پول زیاد رسیده اند و چک ها و پول هایی دریافت کرده اند که انتظارش را نداشته اند . کسانی از راز استفاده کرده بودند تا به خانه رویایی ،شریک زندگی،ماشین، شغل و ترفیع برسند. کسانی هم حکایت کردند که چطور ظرف چند روز پس از به کار بستن راز کسب وکارشان متحول شده بود . داستان های دلگرم کننده ای هم از خانواده های پرتنشی که فرزند داشتند و دوباره به آرامش رسیده بودند به دست ما رسید .
بعضی از عالی ترین داستانهایی که دریافت کردیم بچه هایی نوشته بودند که از راز استفاده کرده بودند تا چیزهایی را که می خواستند به طرف خودشان جذب کنند، چیزهایی مثل نمره های بالا و دوست های خوب.
این راز به دکترها انگیزه داده است که دانش راز را با بیمارهایشان در میان بگذارند. اساتید دانشگاه ها و دبیران مدارس هم با دانشجوها و دانش آموزان شان این راز را مطرح کرده اند. سالن های ورزشی با مشتری هایشان وکلیساهای متعلق به تمام فرقه ها و مراکز معنوی با پیروان شان از این راز سخن گفته اند .
همین طور که در میان صفحه های این وبلاگ سفر می کنی و راز را یاد میگیری ، تشخیص می دهی که چطور می توانی هر چیزی را که بخواهی داشته باشی و هرکسی که بخواهی بشوی . شکوه و جلالی را که در انتظارت است را خواهی شناخت.
راز قسمت سوم
فیلسوف، چیروتراپیست ،درمانگر و متخصص تحول شخصیت
“این راز، راز بزرگ زندگی است.“
جان آساراف: کار آفرین و متخصص پول درآوردن
“می توانیم هر چیزی را که انتخاب می کنیم، هرچه قدر هم که بزرگ باشد ، داشته باشیم. مهم نیست که خواسته ما چقدر بزرگ است . بگو بدانم ،می خواهی در چه جور خانه ای زندگی کنی؟ می خواهی میلیونر بشوی؟ چه کسب کاری می خواهی داشته باشی؟ می خواهی به موفقیت بیشتری برسی؟ واقعا چه می خواهی؟“
دکتر دنیس ویتلی : روانشناس و مربی بالا بردن توانمندی ذهن
“رهبران گذشته که راز را می دانستند می خواستند قدرت راز را برای خودشان نگه دارند و آن را با کسی سهیم نشوند . به همین خاطر مردم را از این راز بی خبر نگه می داشتند . مردم هر روز صبح سر کار می رفتند و کارشان را به خوبی انجام می دادند و شب به خانه بر می گشتند . کارشان یکنواخت بود و قدرتی نداشتند چون راز دراختیار عده انگشت شماری بود.“
در سراسر تاریخ افراد بسیاری در آرزوی دانستن راز بوده اند و افراد بسیاری راهی برای منتشر کردن آن در سراسر دنیا پیدا کرده اند.
باب پراکتور: فیلسوف، نویسنده و مربی خصوصی
“احتمالا حالا داری از خودت می پرسی:«این راز چیه؟» برایت می گویم که چطور به آن پی بردم . تمام ما با قدرت نا محدودی که در درون مان وجود دارد فعالیت میکنیم . همه ما با قوانین یکسانی زندگی مان را هدایت می کنیم . قوانین طبیعی این دنیا به قدری دقیق هستند که ما به راحتی سفینه فضایی می سازیم ، افراد را به کره ماه می فرستیم و زمان فرود آن ها را روی کره ماه را با دقت صدم ثانیه تعیین می کنیم. باید بدانی در هر جا که هستی ، هند استرالیا ،نیوزلند، استکهلم، لندن، تورنتو، مونترال یا نیویورک ، همه ما با یک نیرو کار می کنیم . یک قانون در همه جا جریان دارد. این قانون همان قانون جذب است! هر چیزی که وارد زندگی ات می شود خودت آن را به درون زندگی ات جذب می کنی و آن چیز به خاطر تصویرهای ذهنی ات به طرفت جذب می شود . این تصاویر همان افکار تو هستند. به هر چیزی که فکر می کنی به طرفت جذب می شود.“
شاعرهایی مانند ویلیام شکسپیر، رابرت براونینگ، ویلیام بلیک این قانون را در اشعارشان سروده اند. متفکران بزرگی مانند سقراط، افلاطون، رالف والدو امرسون، فیثاغورث، سر فرانسیس بیکن، سر ایزاک نیوتون، یوهان ولفگانگ فون گوته، ویکتور هوگو با نوشته ها و تعالیم شان آن را با مردم در میان گذاشته اند. نام آن ها جاودان شده و به صورت افسانه، قرن ها باقی مانده است. مذاهبی مانند هندوییسم، سنت هرمسی، بودایی، یهود، مسیحیت و اسلام و تمدن هایی مانند بابل و مصر باستان این قانون را از طریق نوشته ها و داستانهای شان در اختیار مردم گذاشته اند. در تمام دوران ها این قانون به شکل های مختلف در نوشته های قدیمی ثبت شده است. در ۳۰۰۰ سال قبلا از میلاد مسیح این راز را بر روی سنگ حک کرده اند. این قانون از آغاز زندگی وجود داشته است.
باب پراکتور:
“فکر می کنی چرا درآمد ۱درصد از جمعیت حدود ۹۶ درصد از تمام پولی است همه مردم به دست می آورند؟ آیا فکر می کنی این مسئله تصادفی است؟ نه، برنامه ریزی شده است. این افراد چیزی را می دانند.آن ها این راز را می دانند و حالا تو هم با راز آشنا می شوی. “
افرادی که ثروت را به زندگی شان جذب کرده اند به صورت خودآگاه یا نا خودآگاه از راز استفاده کرده اند .آن ها به فراوانی و ثروت فکر می کنند و اجازه نمی دهند هیچ فکری که با فراوانی و ثروت در تضاد باشد در ذهن شان ریشه بدواند. افکار حاکم بر ذهن آن ها همه در ارتباط با ثروت است . آن ها ثروت را می شناسند و جز این فکر دیگری در ذهن شان وجود ندارد. چه از این موضوع آگاه باشند یا نباشند افکار غالب ذهن شان که مربوط به ثروت است ثروت را به طرف شان جذب می کند. دلیل ثروتمند شدن آن ها فعال شدن قانون جذب است.
هر چیزی شبیه خودش را جذب می کند
جان آساراف:
“ساده ترین شکلی که قانون جذب را برای خودم تجسم می کنم این است که خودم را یک آهن ربا تصور می کنم : همان طور که آهن ربا آهن را جذب می کند ،من هم شبیه افکار خودم را به طرف خودم جذب می کنم.“
تو قوی ترین آهنربا در این دنیا هستی. تو یک قدرت مغناطیسی درونی داری که از هر چیز دیگری در این دنیا (دنیای جسمانی) قوی تر است و این نیروی بی انتهای مغناطیسی از افکار تو منتشر می شود.
قانون جذب می گوید هر چیزی مثل خودش را جذب می کند. همین طور وقتی تو فکر می کنی، افکاری شبیه خودت را جذب می کنی. زندگی تو در حال حاضر انعکاس افکار گذشته توست این افکار مواردی را که خیلی مهم می دانسته ای و نیز چیزهایی که آنها را زیاد هم مهم به حساب نمی آوردی شامل می شود. از زندگیت به راحتی می شود دید که افکار غالب تو در هر جنبه ای چه بوده اند، چون این همان افکاری است که آنها را تجربه کرده ای. تا به حال که این طور بوده است! حالا که داری راز را یاد می گیری می توانی همه چیز را (به اذن خدا) عوض کنی. افکار مانند فرکانس عمل می کنند وقتی روی یک فکر متمرکز هستی، تمام چیز هایی را که روی آن فرکانس قرار دارند جذب خواهی نمود. باب پراکتور:
“خودت را تجسم کن که در وفور نعمت زندگی می کنی، در نتیجه وفور نعمت را به طرف خودت جذب می کنی. این روش همیشه و در مورد هر شخصی جواب می دهد.“
وقتی خودت را ببینی که در وفور نعمت زندگی می کنی، از طریق قانون جذب با قدرت و آگاهانه شکل زندگیت را تعیین می کنی. به همین راحتی است. در این صورت به این سوال بدیهی مواجه می شویم: “پس چرا همه مردم آنطور که دلشان می خواهند و آرزو می کنند، نمیتوانند زندگی کنند؟”
جان اسارف:
“مسئله اینجاست که بیشتر مردم به چیز هایی فکر می کنند که نمی خواهند و تعجب می کنند که چرا این چیز ها مدام در زندگی شان پیدا می شوند.“
تنها دلیل اینکه مردم به چیز هایی که می خواهند نمی رسند این است که بیشتر به چیز هایی فکر می کنند که نمی خواهند تا چیز هایی که می خواهند. به افکارت توجه کن و به جمله هایی که می گویی گوش کن، قانون جذب همیشه افکار تو را عملی می کند، خواه مثبت و خواه منفی. قانون جذب مسلم است و اشتباه نمی کند.
وقتی افکارت را روی چیز هایی که می خواهی متمرکز می کنی و با تمام اراده روی آنها تمرکز می کنی و در حالت تمرکز باقی می مانی، در این لحظه با قوی ترین نیروی دنیا آنها را جذب می کنی. قانون جذب کلمه هایی مثل نمی خواهم، نه، یا هیچ یا هر کلمه منفی دیگر را به حساب نمی آورد. بنابر این وقتی این کلمات منفی را به زبان می آوری، قانون جذب معادل داخل دابل کوتیشن آنها را می فهمد و انجام می دهد.
نمی خواهم چیزی روی لباسم بریزم و کثیفش کنم. “می خواهم روی لباسم چیز بریزم و کثیفش کنم ” نمی خواهم موی سرم بد کوتاه شود. “می خواهم موی سرم بد کوتاه شود ” نمی خواهم دیر برسم. “می خواهم دیر برسم ” نمی خواهم رفتار اون با من بی ادبانه باشه. ” می خواهم رفتار اون و آدمای دیگه با من بی ادبانه باشه ” نمی خواهم در رستوران جای ما رو به مشتری دیگه بده. “می خواهم همیشه رستوران ها جای مار رو به بقیه بدن ” نمی خواهم آنفولانزا بگیرم. “می خواهم آنفولانزا و بیماری های دیگه بگیرم ” با من اینطور حرف نزن. “دوست دارم با من همین طوری حرف بزنی “
قانون جذب به تو همان چیزی را می دهد که به آن فکر می کنی. همین و بس.
“قانون جذب همیشه عمل می کند، چه آن را باور داشته باشی یا نداشته باشی، چه آن را بفهمی یا نفهمی.“
تنها دانستن این قانون آن را فعال نمی کند. قانون جذب همیشه در زندگی تو و هر کس دیگری در سرتاسر تاریخ مؤثر بوده است. وقتی از این قانون بزرگ باخبر می شوی، متوجه می شوی که به طور باور نکردنی قوی هستی و می توانی با فکر کردن، آن زندگی که می خواهی برای خودت بسازی.
چه این را تشخیص بدهیم یا ندهیم بیشتر اوقات مشغول فکر کردن هستیم. وقتی با کسی صحبت می کنی یا گوش می دهی، داری فکر می کنی. وقتی روزنامه می خوانی یا تلویزیون تماشا می کنی، داری فکر می کنی، وقتی خاطرات گذشته را مرور می کنی، داری فکر می کنی، وقتی به مسئله ای که به آینده ات مربوط می شود، می پردازی داری فکر می کنی. وقتی رانندگی می کنی داری فکر می کنی. وقتی صبح برای رفتن سر کار آماده می شوی داری فکر می کنی. برای بسیاری از ما تنها موقعی که فکر نمی کنیم، زمانی است که خواب هستیم. اما نیروی جذب روی آخرین افکاری قبل از خوابیدن داشته ایم عمل می کنند. کاری کن که آخرین افکارت قبل از خوابیدن افکار خوبی باشند.
زندگی تو در دست خودت است. بدون در نظر گرفتن اینکه الآن کجا هستی و تا به حال چه اتفاقاتی در زندگی ات اتفاق افتاده است می توانی آگاهانه فکر هایت را انتخاب کنی و زندگی ات را تغییر بدهی. چیزی به اسم موقعیت غیر قابل تغییر وجود ندارد. تو می توانی تک تک شرایط زندگی ات را تغییر بدهی!
چه در گذشته نسبت به افکارت آگاه بوده ای یا نبوده ای، حالا داری از آنها آگاه می شوی. درست همین الان با دانستن راز از خواب عمیق بیدار و متوجه افکارت شده ای. حالا که راز را می دانی از دانش، قانون و قدرتی که به واسطه افکارت داری با خبر می شوی.
چیزی نیست که قانون جذب شامل آن نشود. زندگی تو آیینه افکاری است که دائم در ذهن داری. تمام موجودات زنده روی کره زمین از طریق قانون جذب عمل می کنند. تفاوت انسان با سایر موجودات در این است که او ذهنی دارد که دارای قدرت تشخیص است. انسان می تواند از اراده اش برای انتخاب فکر هایش استفاده کند. انسان دارای قدرت تفکر با قصد قبلی و ساختن تمام زندگی با فکرش است.
مایکل بنارد بک ویت:
نهان بین و مؤسس مرکز جهانی معنوی اگیپ
“اغلب وقتی مردم، تازه شروع به درک این راز می کنند و به افکارشان دقت می کنند، از افکار منفی زیادی که در سر دارند به وحشت می افتند. این افراد باید بدانند که از لحاظ علمی ثابت شده که یک فکر مثبت صدها مرتبه قوی تر از یک فکر منفی است. دانستن این نکته تا حد زیادی نگرانی آنها را بر طرف می کند
مایکل بنارد بک ویث:
“ما در دنیایی زندگی می کنیم که علاوه بر قانون جاذبه قوانین دیگری هم وجود دارند. اگر از ساختمانی پرت بشوی اهمیتی ندارد که انسان خوبی هستی یا اینکه انسان بدی هستی در هر صورت به زمین بر خورد خواهی کرد.“
قانون جذب یک قانون طبیعی است و مانند قانون جاذبه زمین بی طرف است. این قانون دقیق و بی عیب است.
دکتر جو ویتالی:
“در حال حاضر هر چیزی که تو را احاطه کرده، از جمله چیز هایی که در زندگی از آنها شکایت می کنی، خودت جذب کرده ای. می دانم در وهله اول از شنیدن چیزی که می خواهم به تو بگویم نفرت داری. می دانم در جواب من خواهی گفت : من آن تصادف اتومبیل را جذب نکرده ام، این مشتری بخصوص که پدرم را در آورد جذب نکرده ام. من که این بدهکاری ها را جذب نکرده ام. می خواهم بی تعارف به تو بگویم: بله خود تو تمام مشکلات را به طرف خودت جذب کرده ای. پذیرفتن این موضوع خیلی سخت است، ولی پذیرفتن این واقعیت زندگی ات را متحول می کند.“
اغلب وقتی مردم برای اولین بار این قسمت از راز را می شنوند، آن دسته از وقایع تاریخی را به یاد می آورند که در آنها انسان های بیشماری نابود شده اند. برای آنها قابل درک نیست که این همه انسان این حادثه را به طرف خودشان جذب کرده باشند. طبق قانون جذب افکار آنها طوری بوده که روی فرکانس آن حادثه تنظیم شده بوده. اما نه به این معنا که آنها به آن حادثه بخصوص فکر می کرده اند بلکه به این معنی که فرکانس افکارشان به فرکانس آن حادثه مطابقت داشته است. اگر مردم باور داشته باشند که می توانند در زمان و مکان نامناسب گرفتار شوند و هیچ کنترلی روی شرایط خارجی ندارند، اگر مدام در مورد ترس، جدایی و ناتوانی فکر کنند این نوع، افکار می توانند آنها را به سمت گرفتار شدن در موقعیت نا مناسب بکشانند.
هیچ چیز نمی تواند وارد زندگی تو می شود مگر اینکه خود تو با فکر کردن مدام آن را طلب کنی.
دکتر جو ویتالی: “اگر اولین بار است که این موضوع را می شنوی، ممکن است بگویی: وای پس باید فکر هایم را کنترل کنم! کار زیادی باید انجام دهم، ولی اینطور نیست و این کار خیلی لذت بخش است.“
لذت کار در این است که برای رسیدن به راز، راه های میانبر زیادی وجود دارد و تو باید میان بر هایی را انتخاب کنی که بهتر جواب می دهند.
مارسی شایموف:
“کنترل تمام فکرهایی که در ذهن ماست کار بسیار مشکلی است زیرا محققان می گویند ما روزانه حدود شصت هزار رشته فکری داریم، می توانی تصور کنی که کنترل تمام این شصت هزار رشته فکری چقدر خسته کننده است؟ خوشبختانه راه راحت تری وجود دارد، راه راحت تر این است که احساسات مان را کنترل کنیم، احساسات به ما این امکان را می دهند تا بدانیم راجع به چه فکر می کنیم.“
هر چقدر راجع به اهمیت احساسات تاکید کنم باز هم کم است. احساسات تو مهمترین ابزاری هستند که به تو کمک می کنند زندگیت را بسازی.
باب دویل:
“احساسات هدیه ای شگفت انگیز (از جانب خدا) هستند که به ما امکان می دهند بفهمیم داریم به چه فکر می کنیم.“
استر هیکس:
“احساسات تو به دو دسته تقسیم میشوند: احساسات خوب و احساسات بد. تو تفاوت این دو را به خوبی می دانی چون یکی از آنها باعث خوشحالی و دیگر باعث ناراحتی می شود. احساسات بد همان احساس افسردگی، گناه، عصبانیت و بیزاری هستند. این دسته از احساسات اجازه نمی دهند تا تو احساس کنی که قدرتمند هستی.“
مهمترین چیزی که باید بدانی این است که غیر ممکن است در آن واحد احساس بد و افکار خوبی داشته باشی. این خلاف قانون جذب است چون افکار تو احساساتت را به وجود می آورند. اگر احساس بدی داری به این خاطر است که داری به چیزهایی فکر می کنی که باعث ایجاد احساس بد می شوند.
وقتی احساس بدی داری و هیچ تلاشی نمی کنی که افکارت را عوض کنی و احساس خوبی پیدا کنی، در واقع به قانون جذب می گویی:«شرایط بیشتری برای من به وجود بیاور که باعث شوند احساس بدی داشته باشم. آنها را به وجود بیاور!»
“واقعا خیلی ساده است. می پرسی: <الآن چه چیزی را دارم جذب می کنم؟> من می پرسم: <خب، چه احساسی داری؟> جواب می دهی: <خوبم> می گویم: <خیلی خوب است، همین طور ادامه بده.>“
غیر ممکن است خوشحال باشی و در عین حال افکار منفی داشته باشی. اگر خوشحال هستی، به این خاطر است که به چیز های خوب فکر می کنی. همین طور که می بینی، می توانی بدون هیچ محدودیتی هر چیزی را که بخواهی در زندگیت داشته باشی. اما یک نکته وجود دارد: باید احساس خوبی داشته باشی. فکرش را بکن، آیا این همان چیزی نیست که همیشه می خواستی؟ قانون جذب واقعاً بی عیب و نقص است.
بگذار یک گام به جلوتر برویم. اگر احساسات تو در واقع پیامی از طرف دنیا باشند تا به کمک آنها بدانی که داری به چه فکر می کنی، چه؟
همه ما روز هایی را تجربه کرده ایم که کارها یکی بعد از دیگری خراب می شوند. این واکنش زنجیره ای، چه از آن آگاه باشیم یا نباشیم، با یک فکر شروع می شود. این یک فکر منفی افکار منفی بیشتری را جذب می کند، فرکانس تو در این افکار منفی زندانی می شود و در نهایت، اولین کار خراب می شود. بعد وقتی نسبت به این کاری که خراب شده واکنش نشان می دهیم کار های بیشتری خراب می شوند. واکنش های ما تنها کار های خراب و کارهای منفی بیشتری را جذب می کنند و این واکنش زنجیره ای همچنان ادامه پیدا می کند تا زمانیکه با عوض کردن آگاهانه افکار مان، خود را از فرکانس آن افکار خلاص کنیم. می توانی افکارت را به سمت افکاری که می خواهی هدایت کنی و از طریق احساست متوجه شوی که فرکانست را عوض کرده ای. قانون جذب این فرکانس جدید را دریافت می کند و با نشان دادن شکل جدیدی از زندگی به افکارت پاسخ می دهد.
حالا دیگر وقتش رسیده که احساسات خودت را مهار کنی و از آنها برای سریع تر رسیدن به چیزی که در زندگی می خواهی استفاده کنی.
خوب حالا چه احساسی داری؟ چند دقیقه وقت بگذار و به احساست فکر کن. اگر آن طور که می خواهی احساس خوبی نداری، روی درک احساس درونی ات تمرکز کن و قاطعانه آنها را بهتر کن. وقتی با هدف بهتر کردن روحیه خودت، به شدت روی احساساتت تمرکز کنی، می توانی هرچه قدرتمندتر احساساتت را بهتر کنی. یک راه این است که چشم هایت را ببندی تا حواست پرت نشود، کاملا روی احساساتت تمرکز کن و مدت یک دقیقه لبخند بزنی.
مایکل برنارد بک ویت:
“باور کردن قانون جذب آسان نیست اما وقتی آن را قبول کنیم، نتایج حیرت انگیزی برای ما به بار می آورد. این قانون می گوید می توانی هر چیز بدی را که افکارت در زندگیت به وجود آورده اند آگاهانه با تغییر دادن افکارت خنثی کنی.“
“آیا می دانستی وقتی ناراحت هستی می توانی در یک چشم به هم زدن احساساتت را عوض کنی؟ یا یک قطعه موسیقی دل نشین گوش بده یا شروع کن به خواندن شعری که دوست داری. این جور کارها احساست را عوض می کند. یا به چیز زیبایی فکر کن، به یک بچه دوست داشتنی یا به کسی که واقعا دوستش داری فکر کن و روی این فکر باقی بمان! تضمین می کنم احساس خوبی پیدا خواهی کرد.“
فهرستی از احساس عوض کن های شخصی تهیه کن و آنها را در ذهنت داشته باش. منظور من از احساس عوض کن های شخصی چیز هایی است که می توانند در یک چشم بر هم زدن حال تو را عوض کنند. مثلا مرور خاطرات زیبا، اتفاقات خوش آینده، لحظات شاد گذشته، فکر کردن به کسی که دوستش داری و یا گوش کردن به موسیقی مورد علاقه ات. بنابر این هر وقت دیدی ناراحت، دمق، عصبانی یا مأیوس و یا احساس خوبی نداری، نگاهی به فهرست احساس عوض کن هایت بینداز و روی آن تمرکز کن. بسته به وضعیت و شرایطت هر بار یکی از آنها می تواند به تو کمک کند تا احساسات را عوض کنی. پس هر وقت حال خوشی نداشتی، یکی از آنها را به کار بگیر. اگر اثر نکرد، یکی دیگر را امتحان کن. ظرف یکی دو دقیقه با تغییر دادن فکرت احساست و فرکانس فکرت را عوض می کنی.
در دنیا نیرویی قوی تر از نیروی عشق نیست. احساس عشق بالاترین دامنه فرکانسی است که می توانی از خود منتشر کنی. اگر بتوانی تمام افکارت را در لفافی از عشق بپیچی، اگر بتوانی همه چیز و همه کس را دوست داشته باشی، زندگی ات متحول خواهد شد. در واقع بعضی از بزرگترین متفکران دوران های گذشته از قانون جذب به عنوان قانون عشق نام برده اند.
اگر در این باره فکر کنی، دلیل این کار آنها را می فهمی. اگر نسبت به انسان دیگری افکار خصمانه داشته باشی، این خود تو هستی که نتیجه افکار را خواهی دید. تو با نتیجه افکارت نمی توانی به او صدمه بزنی بلکه تنها به خودت صدمه خواهی زد. اما وقتی نسبت به کسی افکار محبت آمیز داشته باشی فکر می کنی چه کسی سود می برد؟ خود تو! بنابر این هرچه عشق و محبت بیشتری احساس کنی، قدرت بیشتری را تحت کنترل خودت در خواهی آورد.
«قانونی که به فکر انسان قدرت محرکه لازم را می دهد تا به موضوع مورد نظر در دنیای مادی مرتبط شود و بنابراین اجازه نمی دهد انسان صاحب آن فکر هیچ نوع تجربه ای ناسازگار و ضد آن فکر را داشته باشد قانون جذب است که در واقع اسم دیگر عشق است. این قانون و بنیادی به طور ذاتی در همه چیز، در تمام نظام های فلسفی، در تمام مذاهب و علوم وجود دارد. از قانون عشق نمی شود فرار کرد. این احساس است که به فکر نیروی حیات می دهد. احساس اشتیاق است و اشتیاق همان عشق است. فکری که سرشار از عشق باشد شکست ناپذیر می شود.» چارلز هانل
مارسی شیموف:
“وقتی شروع کردی به فهمیدن و حقیقتاً تسلط پیدا کردی روی افکار و احساساتت، آن وقت است که می فهمی چطور واقعیت خودت را خلق می کنی. آن وقت است که به آزادی می رسی و آن وقت است که تمام قدرت تو خودش را نشان می دهد“
این زندگی توست و منتظر تو بوده تا آن را کشف کنی شاید تا حال فکر می کرده ای که زندگی سخت و یک مبارزه است و مطابق قانون جذب زندگی ات سخت و مثل یک مبارزه هم بوده است. همین حالا با صدای بلند به دنیا اعلام کن: <<زندگی خیلی آسان است! زندگی خیلی خوب است! تمام چیز های خوب به طرف من می آیند!>>
حقیقتی در اعماق تو بوده که باید آن را کشف می کرده ای، آن حقیقت این است: <<تو لایق تمام چیز های خوبی که زندگی می تواند به تو بدهد هستی.>> به طور ذاتی این حقیقت را می دانی چون وقتی زندگی ات آن چنان خوب نیست احساس خیلی بدی پیدا می کنی. این حق طبیعی توست که از تمام چیز های خوب این دنیا برخوردار باشی. خودت زندگی ات را می سازی و قانون جذب وسیله شگفت انگیزی است که می توانی با آن هر چیزی را که در زندگی ات می خواهی خلق کنی. ورود تو را به جادوی زندگی و شناختن عظمت خودت خوش آمد می گویم.
قانون راز قسمت پنجم
تو خالقی (به فضل خدا) و استفاده از قانون جذب روند خلق را آسان تر می کند. بهترین معلمان و اساتید بزرگ از طریق آثار بی نظیرشان دانش خود را در مورد روند خلق کردن به صدها شکل مختلف برای مردم توضیح داده اند. بعضی از معلم های بزرگ تاریخ با خلق داستان های مختلف به دیگران نشان داده اند که اساس کار هستی چیست. حکمت نهفته در داستان ها قرن ها سینه به سینه به نسل های بعد به ارث رسیده است و زبانزد خاص و عام شده است. بسیاری از انسان های امروزی نمی دانند که جوهره این داستان ها همان حقیقت زندگی است.
جیمز ری:
“وقتی به قصه علاء الدین و چراغ جادوی او فکر می کنی، این صحنه در ذهنت مجسم می شود که او چراغ را بر می دارد که گرد و خاکش را تمیز کند که ناگهان غول چراغ از آن بیرون می آید و می گوید: “در خدمتم ارباب، بفرمایید چه آرزویی دارید که برآورده کنم؟” روایت امروزی این قصه به این صورت است که غول به علاء الدین می گوید که فقط می تواند ۳ آرزو بکند. ولی در قصه اصلی علاء الدین هیچ محدودیتی ندارد و هرچه آرزو کند غول آن را برآورده می کند. بنابراین بهتر است معیارت همان داستان اصلی باشد. حالا بیا و این استعاره را در زندگی خودت استفاده کن. یادت باشد منظور از علاء الدین کسی است که همیشه به دنبال چیزی است که می خواهد. دنیا و کائنات هم همان غول چراغ جادو است که کاملا در خدمت توست. غول نیز همیشه یک حرف می زند: “در خدمتم ارباب چه آرزویی داری تا بر آورده سازم.““
این داستان جالب نشان می دهد که تو چطور می توانی تمام زندگیت و تک تک چیزهایی را که در آن است به دست خودت خلق کنی. فراموش نکن غول فقط خواسته هایی را بر آورده می کند که تو در دل آرزو می کنی. منظور از غول همان قانون جذب است که همیشه حاضر است و همیشه دارد به چیزی که به آن فکر می کنی، درباره اش حرف می زنی و طبق آن عمل می کنی گوش می دهد. از نظر غول، آرزوی تو همان چیزی است که در باره اش حرف می زنی! غول فکر می کند آرزوی تو همان چیزی است که بر اساس آن عمل می کنی. تو ارباب دنیا هستی و غول خدمتگزار توست. غول هیچ وقت آرزویت را زیر سؤال نمی برد و فقط آماده برآورده کردن آن است. بنابراین به محض اینکه به خواسته ات فکر کنی، غول فوراً دست به کار می شود و از طریق افراد، موقعیت ها و اتفاق های مختلف دنیا را به سمت بر آورده کردن خواسته ات سوق می دهد.
***** فرآیند خلق آرزوها *****
فرآیندی که راز از آن استفاده می کند در اصل از انجیل گرفته شده است. این فرآیند دستورالعمل ساده ای است که به تو کمک می کند طی سه مرحله ساده چیزی را که می خواهی خلق کنی:
گام اول: خواسته ات را مطرح کن
“اولین گام خواستن است. به دنیا فرمان بده. به دنیا خواسته ات را بگو. بگذار بفهمد چه می خواهی. آن وقت است که به خواسته ات پاسخ می دهد.“
“تو واقعا چه می خواهی؟ بنشین و خواسته ات را روی یک صفحه کاغذ بنویس. می توانی اینطور شروع کنی: “من در حال حاضر خیلی خوشحالم و از زندگیم راضی ام چون …” و بعد توضیح بدهی که دوست داری زندگی ات، در هر جنبه و حوزه ای، چطور باشد.“
باید چیزی را که می خواهی انتخاب کنی ولی اول باید در مورد چیزی که می خواهی روشن باشی یعنی دقیقا بدانی که چه می خواهی. اگر در مورد خواسته ات روشن نباشی، در واقع داری فرکانس در هم بر هم می فرستی و به همین دلیل هم نتایج در هم برهم جذب می کنی! در روند خلق آرزو ها خواستن اولین قدم است؛ پس عادت کن که خواسته ات را مطرح کنی. لازم نیست بارها و بارها خواسته ات را تکرار کنی. فقط یک بار بخواه. این کار دقیقا مثل سفارش دادن از روی کاتالوگ است. وقتی سفارش می دهی، اینطور نیست که چون شک داری، آیا سفارش به دستت برسد یا نه مجبور باشی چندین بار آن را سفارش بدهی. تو فقط یکبار سفارش می دهی! در مورد فرآیند رسیدن به خواسته ها همین طور است. قدم اول روشن شدن در مورد چیزی است که می خواهی. وقتی از نظر ذهنی برایت روشن شد که واقعاً چه می خواهی، در واقع خواسته ات را از دنیا طلب کرده ای.
گام دوم: باور داشته باش که به خواسته ات رسیده ای
“گام دوم باور داشتن است. بایدبا تمام وجود این راباور داشته باشی که از همین لحظه به خواسته ات رسیده ای.من این اطمینان را اطمینان مطلق می نامم.“
باید صد در صد مطمئن باشی که به خواسته ات رسیده ای ! باید بدانی چیزی که می خواهی، درست از همان لحظه ای که آن را طلب کرده ای،به تو تعلق دارد. بایددر این مورد شک نداشته باشی.
تو باید طوری عمل کنی، حرف بزنی، و فکر کنی، انگار همین حالا به خواسته ات رسیده ای. چرا باید با تمام وجودت باور کنی؟ چون دنیا مانند آینه است و قانون جذب افکار حاکم بر ذهنت را به خودت منعکس می کند. بنابراین آیا عاقلانه نیست که خودت را طوری ببینی که انگار همین حالا به خواسته ات رسیده ای؟ اگر به این فکر کنی که « هنوز به خواسته ام نرسیده ام » ،همچنان عوامل: « هنوز به خواسته ام نرسیده ام » را به خودت جذب می کنی. وقتی یک بلیط سفر را از قبل می خری، یک ماشین مدل جدید را که هنوز به بازار نیامده پیش خرید می کنی یا قول نامه خانه ای را امضا می کنی، کاملاً مطمئنی که آنها دیگر مال تو هستند و به همین خاطر باز نمی روی بلیط دیگری را پیش خرید کنی یا ماشین یا خانه دیگری را بخری.این دقیقاً همان احساسی است که می گوییم در مورد خواسته ات باید داشته باشی: یعنی از همان موقعی که خواسته ات را روی کاغذ می آوری این احساس را داشته باشی که دیگر تمام شد و به خواسته ات رسیدی. شاید بپرسی چطور می توانم خودم را به نقطه باور برسانم؟ خیلی ساده است. ادای باور کردن را در بیاور! مثل بچه ها باش، و ادا در بیاور. طوری رفتار کن انگار آن چیزی همین حالا متعلق به توست. وقتی ادای باور کردن را در بیاوری، کم کم با تمام وجود باور می کنی که به خواسته ات رسیده ای. بزرگ ترین قدرت تو اطمینان مطلق داشتن به این موضوع است که به خواسته ات رسیده ای. فقط کافی است با تمام وجود باور کنی داری به خواسته ات می رسی، آن وقت فقط بایست و تماشا کن که چطور قانون جذب با جادویش تو را به خواسته ات می رساند!
“با کمی تحقیق می فهمی همه کسانی که به آرزویشان تحقق بخشیده اند نمی دانسته اند که قرار است از چه راهی به آنها برسند. آنها فقط با تمام وجود باور داشته اند که حتماً به آرزویشان می رسند.“
دکتر جو وایتالی:
“نیازی نیست بدانی که قرار است آرزویت چطور بر آورده شود. لازم نیست بدانی هستی قرار است چه آرایش تازه ای به خودش بدهد تا خواسته ات را برآورده کند. تنها کاری که لازم است انجام بدهی این است که با تمام وجود باور کنی به خواسته ات می رسی.“
“تو نمی دانی راه رسیدن به خواسته ات را چطور پیدا می کنی. تو این راه رابه خودت جذب می کنی.“
“بیشتر اوقات وقتی چیزهایی را که خواسته ایم نمی بینیم. مأیوس می شویم، نا امید می شویم و بعد کم کم دچار تردید می شویم. تردید احساس نا امیدی به وجود می آورد. فوراً این تردید را که بر وجودت چنگ انداخته است بشناس و از خودت دور کن. سعی کن این حس تردید را بشناسی و بعد از شناختن آن، «اطمینان راسخ» را جایگزین آن کنی و به خودت بگویی:«من می دونم که به زودی به آرزوم می رسم.»“
گام سوم: احساس کن که به خواسته ات رسیده ای
“گام سوم و مرحلۀ نهایی در این روند «استقبال کردن» از خواسته است. سعی کن در مورد رسیدن به خواسته ات احساس فوق العاده ای داشته باشی. سعی کن همان احساسی را داشته باشی که وقتی برآورده می شود خواهی داشت. از همین حالا رسیدن به خواسته ات را احساس کن.“
برای رسیدن به خواسته ات باید این کار را بکنی: تنها یک بار آن را بخواه، با تمام وجود باور داشته باش که به خواسته ات می رسی و آن وقت تنها کاری که برای رسیدن به آن باید بکنی این است که احساس خوبی داشته باشی، وقتی احساس خوبی داشته باشی، در فرکانس دریافت قرار می گیری. تا موقعی که از داشتن چیزی احساس خوبی نداشته باشی، آن چیز را به دست نمی آوری، درست است؟ بنابراین خودت را روی فرکانس «احساس خوب داشتن» قرار بده و مطمئن باش که به خواسته ات می رسی. پس از همین حالا احساس خوبی داشته باش.
“خواسته های تو به شکل های مختلف آشکار می شوند: مثلاً ممکن است از خواب بیدار شوی و ببینی چیزی که می خواستی درست مقابلت است و خواسته ات برآورده شده است. شاید هم ایده ای برای انجام کاربه ذهنت خطور کند، ایده ای که با کمک آن می توانی به خواسته ات برسی. اگر ایده ای به ذهنت برسد اما با خودت بگویی: «می تونم همچین کاری رو بکنم ولی راستش بدم می یاد همچین کاری بکنم»، بدان که این راه رسیدن به خواسته ات نیست و در مسیر درست قرار نداری.“
گاهی لازم می شود دست به عمل بزنی. البته اگر آن کار واقعاً همگام با چیزی باشد که دنیا دارد سعی می کند برایت فراهم کند. اگر عملت با سعی هستی هماهنگ باشد، کار برایت بسیار لذت بخش خواهد بود و احساس سر زندگی و شادابی می کنی. گویی زمان متوقف می شود و تو می توانی تمام روز آن کار را انجام بدهی. اقدام الهام بخش و انگیزه دهنده به هیچ وجه مثل اقدام معمولی نیست. تفاوت بین اقدام الهام بخش و اقدام معمولی این است: اقدام الهام بخش این است که تو برای رسیدن به خواسته ات کاری می کنی. البته باید مواظب باشی که سعی نکنی کاری کنی که چیزی به زور اتفاق بیفتد چون در این صورت عقب گرد می کنی. عمل انگیزه دهنده خیلی راحت و بی درد سر است و در ضمن فوق العاده لذت بخش است چرا که روی فرکانس دریافت خواسته قرار گرفته ای.
“هستی سرعت را دوست دارد. درنگ نکن. حدس و گمان را دور بریز. تردید نکن. وقتی فرصت در اختیارت است، وقتی غریزه ات تو را به جلو می راند، وقتی حس ششم از درون وجودت به تو سقلمه می زند، دست به کار شود. کار تو همین است و این تنها کاری است که باید انجام بدهی.“
“هر چه بیشتر تمرین کنی و با تمام وجود باور کنی که قانون جذب خواسته هایت را برایت بر آورده می کند، آهن ربای قوی تری می شوی چون به قدرت ایمان و باور و دانشت اضافه می کنی.“
مایکل برناردبک ویت:
“می توانی با هیچ شروع کنی، مطمئن باش از میان هیچ چیز و هیچ کجا ناگهان راهی ظاهر می شود.”
“سوال دیگری که مطرح می شود این است : «چقدر طول می کشد تا اتومبیل دلخواه، پول مورد نیازمان و… آشکارشود؟» من هیچ قانونی نمی شناسم که بگوید این کار سی دقیقه، سه روز یاسی روز وقت می برد. بیشتر بستگی به این دارد که تو چقدر با هستی هماهنگ شوی.“
دنیا برای آشکار کردن چیزی که می خواهی نیاز به زمان ندارد. بنابر این هر تأخیری که برای رسیدن به خواسته ات تجربه می کنی به خاطر تأخیر خودت در رسیدن به این باور، اطمینان و احساس است که آن چیز همین حالا متعلق به توست و حالا بستگی به تو دارد که بسامد افکارت را بسامد چیزی که می خواهی منطبق بکنی یا نکنی. وقتی روی فرکانس قرار بگیری، آن وقت چیزی که می خواهی ظاهر می شود.
“اندازه برای هستی معنا ندارد. از نظر عملی، جذب کردن چیزی که در نظر ما بسیار بزرگ است از جذب کردن چیزی که بی نهایت دنیا تمام کارها را بدون هیچ زحمتی انجام می دهد. علف هیچ زحمتی برای رشد کردن نمی کشد. این کار برایش راحت و بدون زحمت است. هستی به همین شگفت انگیزی طراحی شده است. همه چیز به فکری که در ذهن تو می گذرد مربوط است. حرف هایی از این قبیل: «این کار بزرگه و زمان می بره.» و «این کار کوچیکه ، فقط کافیه یه ساعت وقت بذارم.» اینها قوانینی هستند که ما وضع می کنیم. برای هستی هیچ قانونی وجود ندارد. کافی است که تو در خودت این احساس را ایجاد کنی که همین حالابه خواسته ات رسیده ای. آن وقت دنیا بی درنگ جواب می دهد و خواسته ات را، هرچه باشد، برآورده می کند.“
بعضی از مردم با چیزهای کوچک راحت تر می توانند قانون جذب را بشناسد. به همین خاطر ما بعضی اوقات توصیه می کنیم با چیز کوچکی مانند یک فنجان قهوه شروع کنید. عزمت را جزم کن تا امروز جذب و به دست آوردن یک فنجان قهوه را تجربه کنی.“
تو می توانی از قانون جذب استفاده کنی و تمام زندگی ات را از پیش خلق کنی، درست از همین کاری که می خواهی امروز انجام بدهی. پرنتیس مالفورد، استادی که در آثارش اطلاعات زیادی را درباره قانون جذب و نحوه استفاده از آن در اختیار گذاشته است توضیح می دهد که چقدر مهم است از پیش در ذهنت در مورد روزی که می خواهی شروع کنی فکر کنی.
تمامی موفق جهان؛ به نوعی در رفتار با هم مشترک هستند. شما گاهی فکر میکنید که مثلا اخلاق این شخص چقدر شبیه خودم و یا فلان شخص است.
لطفا سر فرصت کافی و با دقت ؛ نکا ت ذیل را بخوانید و در مقایسه با خودتان ؛ به هر موضوع یک امتیاز دهید:
۱- بخداوند ایمان دارند و معتقدند که ایمان مبنای همه اعجازهاست و پادزهر شکست و در همه حال شاکر خداوند هستند.
۲- دارای اهداف مشخص هستند.
۳- همیشه در پی فرصت های مناسب هستند.
۴- دارای روحیه مداومت و پشتکار هستند.
۵- در اثر بروز مشکلات متوقف نمیشوند.
۶- با متخصص مشورت مینمایند.
۷- تسلیم مشکلات نمیشوند و سخت کوش هستند.
۸- در مقابل جواب نه ، تسلیم نمی شوند.
۹- از غیر ممکن حرف نمی زنند.
۱۰- می دانند که چه می خواهند.
۱۱- حاکم بر سرنوشت خود هستند.
۱۲- محدودیت های ذهنشان را ؛ معیار سنجش نمیدانند.
۱۳- دارای اشتیاق سوزان جهت رسیدن به هدف هستند.
۱۴- در پی رسیدن به هدف خود ؛ راه بازگشتی را قرار نمیدهند ؛ شاید راه را عوض کنند ولی هدف را هرگز.
۱۵- به رویا های خود جامه عمل میپوشانند ؛ و اجازه بی احترامی را نمیدهند.
۱۶- به گفته های بیجای ؛ این و آن آنچنان توجه نمیکنند.
۱۷- در لحظات بحرانی ؛ بدنبال نقطه عطف موفقیت هستند.
۱۸- ذهنشان در شرایط باور است.
۱۹- خوب گوش میدهند و راهکارهای مناسب را پیدا میکنند.
۲۰- عقیده دارند که « هرگز » زمان طولانی است.
۲۱- معتقد هستند که با ایمان به خود ؛ هرشخصی از ذلت به قدرت میرسد.
۲۲- عوامل ناخوشایند را از ذهن خود دور نگهمیدارند.
۲۳- از نیروی دیگران نیز استفاده میکنند ؛ با شرایط منصفانه.
۲۴- دیگران را تشویق میکنند و مورد احترام و عشق و محبت و تقدیر و یاری ؛ قرار میدهند.
۲۵- از حسادت و خود خواهی به دور هستند.
۲۶- از اظهار نظر خود ؛ ترسی ندارند.
۲۷- عاشق رشد و اوج هستند.
۲۸- پیروز میشوند چون باور دارند.
۲۹- اشخاصی با احساس و هیجانی هستند که خوب خود را کنترل میکنند.
۳۰- معتقد هستند در قبال هیچ ، نصیب هیچ است.
۳۱- در ابتدای کار حساب میکنند که ؛ پاداش کار به تلاشش می ارزد ؟.
۳۲- ریسک میکنند و منتظر برنامه قطعی و ۱۰۰% نیستند و زیاد به استدلال اعتماد نمیکنند و معتقد هستند که ذهن نیمه هشیارشان ؛ نقشه را طراحی میکند.
۳۳- ارباب خویشتن هستند و مسلط بر خود.
۳۴- معتقدند که تمامی موفقان و قهرمانان جهان ؛ روزی شکست خورده بودند.
۳۵- میدانند که جواب سوالات خود را ؛ از کجا تهیه کنند.
۳۶- میتوانند یک گروه متخصص مورد نیاز را دور هم جمع کنند.
۳۷- موفقیت را یک عادت میدانند.
۳۸- با کسانی همکاری میکنند که با سختی ها کنار نمیایند.
۳۹- ذهن خود را ماهیچه میدانند و مانند یک ورزشکار تمرین میکنند تا قوی تر شوند.
۴۰- با اراده راههای محال را پیدا میکنند.
۴۱- خواسته اشان را با تمام و جود به خود و دیگران و خداوند میگویند.
۴۲- در مقابل انتقادها و سرزنش ها صبور هستند و هدفشان برایشان مهم است.
۴۳- در برابر شکستها ی موقتی ؛ میگویند این راه اشتباه بود و راه دیگر را امتحان میکنند.
۴۴- معتقد هستند که رهبر خوب ؛ قبلا پیرو خوبی بوده است.
۴۵- شجاعتشان موقتی نیست و ادامه دار است.
۴۶- خویشتن را براحتی کنترل میکنند.
۴۷- احساس انصاف و عدالت در درون آنهاست.
۴۸- در تصمیم گیری های خود ؛ قاطع هستند.
۴۹- دارای برنامه قبلی و عملی هستند.
۵۰- همیشه از دیگران فعال تر هستند.
۵۱- دارای شخصیت خوشایند و محترم هستند.
۵۲- نسبت به اطرافیان ؛ احساس همدلی و همدردی واقعی هستند.
۵۳- بر تمام جزئیات امور خویش احاطه دارند.
۵۴- حتی مسئولیت اشتباهات و نواقص همکاران و پیروان خود را می پذیرند و به گردن دیگری نمی اندازند و دنبال بهانه آوردن نیستند.
۵۵- براحتی اصول همکاری را رعایت میکنند ؛ و رضایت همکاران و پیروان را بدست می آورند.
۵۶- همیشه در پی آن هستند که به دیگران خدمت کنند.
۵۷- از رقابت نمیترسند و از اینکه دیگری جایشان را بگیرند ؛ واهمه ای ندارند.
۵۸- موفقیت و زحمات پیروان و همکاران را به پای خود نمی نویسند و موفقیت را بین گروه تقسیم میکنند.
۵۹- بسیار وفادار و صمیمی هستند.
۶۰- در دل همکاران و پیروان ؛ ترس و هراس نمی کارند.
۶۱- به سمت و عنوان ؛ جهت ایجاد احترام ؛ معتقد نیستند.
۶۲- به وضع ظاهری خود ؛ اهمیت می دهند.
۶۳- ادب را همچون ؛ خدمات میدانند.
۶۴- بهای پیشرفت و ترقی را می دهند.
۶۵- خواسته های خویش را بدون خدشه وارد کردن به حقوق دیگران ؛ بر آورده میکنند.
۶۶- تنبل نیستند و کار امروز را به فردا موکول نمی کنند.
۶۷- در انتظار رسیدن زمان مناسب نیستند ؛ زمان مناسب را می سازند.
۶۸- مشکلات آنها را خسته نمیکند ؛ آنها مشکلات را خسته میکنند.
۶۹- در تصمیم گیری ها ؛ سرعت عمل دارند و در اجرای آن ؛ تجدید نظر نمیکنند.
۷۰- به احتیاط بیش از حد ؛ اهمیت نمیدهند.
۷۱- چشمانشان را باز نگهداشته و نمیترسند.
۷۲- برای آینده همیشه پس انداز میکنند.
۷۳- توسط رفتار خوب بادیگران ؛ رابطه خوب میسازند و از این فرصت ؛ بموقع استفاده میکنند.
۷۴- صادق هستند و از دروغ متنفر هستند.
۷۵- همه نقاط ضعف و قدرت خود را میدانند و همیشه در پی اصلاح و تقویت آن هستند.
۷۶- برای اهداف خود زمان تعیین میکنند.
۷۷- فرق خود باوری و خوستائی را میدانند.
۷۸- تعادل رفتاری خود را خوب حفظ میکنند.( ظاهرشان نشان نمیدهد که دارا هستند و یا ندار ).
۷۹- تفاوت حیا و نجابت را با کمروئی ؛ خوب میدانند.
۸۰- اهل تکبر نیستند و میدانند که مثلا : فروشنده ای که متکبر باشد؛ مشتری های خود را از دست میدهد.
۸۱- دیگران را بزرگ میکنند.
۸۲- در برخورد اول اثر خوبی بر روی طرف مقابل میگذارد.
۸۳- کسی با انها ؛ احساس ناراحتی نمیکند.
۸۴- بخشنده هستند ؛ هم نسبت به خود و هم دیگران.
۸۵- از افراد منفی دوری میکنند.
۸۶- تا حدودی شوخ طبع هستند.
۸۷- برای جدی بودن ؛ از اخم استفاده نمیکنند.
۸۸- در مقابل ضعیف تر از خود مغرور نیستند و در مقابل بالا دست خود ذلیل نیستند و ادب را رعایت میکنند.
۸۹- اکثرا ؛ افراد سختی کشیده هستند و در ناز و نعمت نبودهاند.
۹۰- خوب بلدند که از خودشان دفاع و مراقبت کنند.
۹۱- از تنهائی حوصله اشان سر نمیرود.
۹۲- خنده رو هستند و قاطع.
۹۳- به آن چه میدانند ؛ جدا عمل میکنند.
۹۴- دربارهی دیگران کمتر حرف میزنند و متقابلا در رابطه با طرحهای بزرگ سخن میگویند.
۹۵- سعی میکنند که دانش و اطلاعات خود را به روز برسانند.
۹۶- وعده و قول بیخود به کسی نمیدهند.
۹۷- علاوه بر برداشت ؛ مدام در حال کاشت هستند.
۹۸- در اموری که به شخص دیگری مربوط است؛ بیخود تصمیم گیری نمیکنند.
۹۹- در ندانسته هایش؛ براحتی میگوید که نمیدانم و لازم بداند پس از آن تحقیق میکند.
۱۰۰- بدنبال هدر نمودن وقت و وقت کشتن نیست و قدر زمان را خوب میداند.
اگر شما تمام این موارد را در خود ویا شخصی دیدید؛ شما یا او؛ لایق رهبری هستید.
یکی از شرایط لازم برای پدیدار شدن افکار نو،وجود آرامش برای مغز است. این عضو اسرارآمیز در دریای آرامبخش درون آدمی میتواند با قلاب خویش به جستوجوی افکار نو پرداخته و به سوی خلاقیت حرکت کند. انسانها در یک محیط به دور از اضطراب و تنش،فرصت لازم را مییابند که بهتر تفکر کنند و برعکس،در یک محیط پرتنش که ابرهای نگرانی و بدبینی حضور دارند... مغز ،تمامی انرژی خویش را برای حفظ و موجودیت صاحب خود به کار میبرد و دیگر مجالی برای اندیشیدن نخواهدداشت به همین خاطر لازم است انسانها بکوشند در جامعه شرایطی پدید آید که در بستر آن مغز بیندیشد و تکامل یابد و سببساز افکار نو شده و شرایط برای سازندگی در جامعه مهیا شود. با افزایش سپردهگذاریهای اخلاقی میتوان شرایط را برای شکلگیری یک محیط آرامبخش در جامعه فراهم کرد. هنگامی که در یک بانک سپردهگذاری مالی میکنید،پول را از خود دور کرده و آن را در جایی میگذارید که بطور موقت به آن دسترسی ندارید و چه بسا،احتیاجاتی داشته باشید که نتوانید آنها را برطرف کنید،اما با گذشت زمان این سپردهها افزایش مییابد ،به گونهیی که متوجه میشوید با کمک آن میتوانید یک احتیاج بسیار مهم و ضروری خود را برطرف کنید. اما اگر شما از سپردههای خود به مرور برداشت کنید ،اگرچه با خرج کردن پول خود به نیازهای خویش پاسخ میدهید اما در یک زمان متوجه میشوید ،دیگر در حساب بانکی خود پولی ندارید و در صورت وقوع یک مشکل مهم،ممکن است دچار معضلات عدیده شوید. در این دنیا ما علاوه بر حساب بانکی مالی،دارای یک حساب بانکی اخلاقی نیز هستیم ،اگرچه سپردههای آن به صورت عدد و رقم قابل مشاهده نیست،اما این موجودی وجود دارد و اثرات این حساب بانکی بخوبی بر روی زندگی ما و دیگران مشهود است. انسان زمانی که سپردهگذاری اخلاقی میکند،در ابتدا ممکن است احساس ضرر کند،زیرا مجبور است بطور موقت سود را از خود دور کند اما در اصل او ضرر نکرده است بلکه به موجودی سپردههای اخلاقی خویش افزوده است. برای مثال کسی که دروغ میگوید،بطور موقت چه بسا به سودش تمام شود،اما او در حال برداشت از سپردههای اخلاقی خود است. با گذشت زمان وقتی سپردههای اخلاقی او از دست رفت،تازه مشکلات او آغاز میشود و سبب خواهدشد رضایتمندی درونی خویش را از دست بدهد و دریای آرامش درونی او دچار تلاطم شود و آرامآرام فاصله شخصیت درونی او با آنچه در ظاهر به نمایش میگذارد،بیشتر میشود زیرا فرد در تلاش است تا نشان دهد دارای سپردههای اخلاقی فراوان است و همین موضوع باعث میشود که او برای تطبیق دادن این دو شخصیت،انرژی فروانی را به هدر دهد و لذا شرایط درونی انسان برای تفکر کردن نامساعد شود. ارنست دیمنه،بیان میکند «اگر میخواهید چیزی اصیل خلق کنید،خودتان باشید.» کاهش سپردهگذاریهای اخلاقی در جامعه سبب میشود که زمینه برای گسسته شدن روابط اجتماعی گسترش یابد و با سست شدن پیوندهای اجتماعی،شرایط لازم برای بروز خلاقیت در جامعه سختتر میشود. زیرا فرصتی برای تفکر کرن وجود نخواهدداشت. حال این سوؤال در ذهن ما ایجاد میشود که در چه شرایطی،ما در حال سپردهگذاری اخلاقی هستیم و در چه شرایطی در حال برداشت از حساب بانکی اخلاقی خود هستیم . توجه به موارد زیر میتواند در این خصوص به ما کمک کند. ● سپردهگذاریاخلاقی عبارت است از: ▪ «راستگویی»، ▪ «عطوفت و مهربانی و احترام به دیگران و رعایت ادب در برخورد با دیگران»، ▪ «وفاداری به دوستان و آشنایان و حفظ آبروی آنان»، ▪ «رعایت حقوق دیگران»، ▪ «بیان گفتار با عمل»، ▪ «قبول مسوولیت همراه با توانایی»، ▪ «در برابر خطای دیگران گذشت کردن»، ▪ «امانتداری»، ▪ «پایبندی به عهد و وفا»، ▪ «پذیرش اشتباه خود»، ▪ «رازداری»، ▪ «کمک به دیگران و آموزش آنان جهت خوداتکا شدن بدون چشمداشت»، ▪ «نظم و انضباط در امور»، ▪ «احترام به شخصیت خود و حفظ آن»و ▪ «پاکیزگی و آراستگی»، ● برداشت از سپردهگذاری اخلاقی ▪ «دروغگویی»، ▪ «بداخلاقی و انجام رفتارهای بیادبانه و گستاخانه و تحقیر دیگران»، ▪ «غیبت، تهمت، بدگویی درباره دوستان و آشنایان»، ▪ «پایمال کردن حقوق دیگران»، ▪ «بیان گفتار بدون عمل»، ▪ «بدون توانایی قبول مسوولیت کردن»، ▪ «انتقامجویی کردن، اشتباه گذشته سایرین را به رخشان کشیدن و موجبات رنجش آنان را فراهم آوردن»، ▪ «خیانت در امانت»، ▪ «شکستن قول و زیر پا گذاشتن عهد و وفا»، ▪ «گناه اشتباه خود را به گردن دیگران انداختن»، ▪ «افشای راز دیگران»، ▪ «دیگران را به هنگام سختی رها کردن»، ▪ «بینظمی و درهم ریختگی در امور»، ▪ «بیاحترامی به شخصیت خود» و ▪ «ژولیدگی و غیرآراسته بودن». اگر سپردهگذاریهای اخلاقی در یک جامعه افزایش یابد به مرور، آرامش، محبت، خوشبینی و احساس رضایتمندی درونی به همراه امنیت در جامعه توسعه مییابد. همدلی و همبستگیهای اجتماعی در بین اعضای جامعه رشد مییابد و انسانها با دیدن یکدیگر، به آرامش و شادمانی درونی میرسند و زمینه برای تفکر کردن مهیا میشود. زیرا انسانها در آرامش فرصت مییابند تفکر کنند و برعکس هنگامی که سپردهگذاریهای اخلاقی کاهش یافته و در عوض برداشتهای اخلاقی افزایش مییابد، روز به روز آسیبهای اجتماعی گسترش یافته و شرایط جامعه به سوی نابسامانیهای اجتماعی و عدم امنیت فراهم میشود و بدبینی و نارضایتی همچون ابرهای سیاه بر بالای سر مردمان سایه میافکند و مرغان غم بر سر انسانها آشیانه میکنند. آنچنان که هیچ شادی، دل آنان را شاد نمیکند. انسانها از کنار یکدیگر بودن به آرامش نمیرسند و رفتارها، ریاکارانه و غیرصادقانه میشود و شرایط برای آسیبهای اجتماعی نظیر جرم و جنایت، اعتیاد، فحشا و خودکشی، متلاشی شدن خانوادهها و نظیر اینها مهیا میشود. در چنین جامعهیی دیگر نمیتوان شاهد بروز خلاقیتها بود و انسانها درگرداب بدبختی فرو میروند. ما انسانها مجبوریم با سپردهگذاریهای اخلاقی شرایط لازم را برای گسترش خلاقیت و نوآوری در جامعه فراهم کنیم تا از این طریق بتوان انرژی فراوانی که در وجود انسانها وجود دارد رها کرده و در راه سازندگی به کار گرفت.
یکی از شرایط لازم برای پدیدار شدن افکار نو،وجود آرامش برای مغز است. این عضو اسرارآمیز در دریای آرامبخش درون آدمی میتواند با قلاب خویش به جستوجوی افکار نو پرداخته و به سوی خلاقیت حرکت کند. انسانها در یک محیط به دور از اضطراب و تنش،فرصت لازم را مییابند که بهتر تفکر کنند و برعکس،در یک محیط پرتنش که ابرهای نگرانی و بدبینی حضور دارند...
مغز ،تمامی انرژی خویش را برای حفظ و موجودیت صاحب خود به کار میبرد و دیگر مجالی برای اندیشیدن نخواهدداشت به همین خاطر لازم است انسانها بکوشند در جامعه شرایطی پدید آید که در بستر آن مغز بیندیشد و تکامل یابد و سببساز افکار نو شده و شرایط برای سازندگی در جامعه مهیا شود. با افزایش سپردهگذاریهای اخلاقی میتوان شرایط را برای شکلگیری یک محیط آرامبخش در جامعه فراهم کرد. هنگامی که در یک بانک سپردهگذاری مالی میکنید،پول را از خود دور کرده و آن را در جایی میگذارید که بطور موقت به آن دسترسی ندارید و چه بسا،احتیاجاتی داشته باشید که نتوانید آنها را برطرف کنید،اما با گذشت زمان این سپردهها افزایش مییابد ،به گونهیی که متوجه میشوید با کمک آن میتوانید یک احتیاج بسیار مهم و ضروری خود را برطرف کنید. اما اگر شما از سپردههای خود به مرور برداشت کنید ،اگرچه با خرج کردن پول خود به نیازهای خویش پاسخ میدهید اما در یک زمان متوجه میشوید ،دیگر در حساب بانکی خود پولی ندارید و در صورت وقوع یک مشکل مهم،ممکن است دچار معضلات عدیده شوید. در این دنیا ما علاوه بر حساب بانکی مالی،دارای یک حساب بانکی اخلاقی نیز هستیم ،اگرچه سپردههای آن به صورت عدد و رقم قابل مشاهده نیست،اما این موجودی وجود دارد و اثرات این حساب بانکی بخوبی بر روی زندگی ما و دیگران مشهود است. انسان زمانی که سپردهگذاری اخلاقی میکند،در ابتدا ممکن است احساس ضرر کند،زیرا مجبور است بطور موقت سود را از خود دور کند اما در اصل او ضرر نکرده است بلکه به موجودی سپردههای اخلاقی خویش افزوده است. برای مثال کسی که دروغ میگوید،بطور موقت چه بسا به سودش تمام شود،اما او در حال برداشت از سپردههای اخلاقی خود است. با گذشت زمان وقتی سپردههای اخلاقی او از دست رفت،تازه مشکلات او آغاز میشود و سبب خواهدشد رضایتمندی درونی خویش را از دست بدهد و دریای آرامش درونی او دچار تلاطم شود و آرامآرام فاصله شخصیت درونی او با آنچه در ظاهر به نمایش میگذارد،بیشتر میشود زیرا فرد در تلاش است تا نشان دهد دارای سپردههای اخلاقی فراوان است و همین موضوع باعث میشود که او برای تطبیق دادن این دو شخصیت،انرژی فروانی را به هدر دهد و لذا شرایط درونی انسان برای تفکر کردن نامساعد شود. ارنست دیمنه،بیان میکند «اگر میخواهید چیزی اصیل خلق کنید،خودتان باشید.» کاهش سپردهگذاریهای اخلاقی در جامعه سبب میشود که زمینه برای گسسته شدن روابط اجتماعی گسترش یابد و با سست شدن پیوندهای اجتماعی،شرایط لازم برای بروز خلاقیت در جامعه سختتر میشود. زیرا فرصتی برای تفکر کرن وجود نخواهدداشت. حال این سوؤال در ذهن ما ایجاد میشود که در چه شرایطی،ما در حال سپردهگذاری اخلاقی هستیم و در چه شرایطی در حال برداشت از حساب بانکی اخلاقی خود هستیم . توجه به موارد زیر میتواند در این خصوص به ما کمک کند. ● سپردهگذاریاخلاقی عبارت است از: ▪ «راستگویی»، ▪ «عطوفت و مهربانی و احترام به دیگران و رعایت ادب در برخورد با دیگران»، ▪ «وفاداری به دوستان و آشنایان و حفظ آبروی آنان»، ▪ «رعایت حقوق دیگران»، ▪ «بیان گفتار با عمل»، ▪ «قبول مسوولیت همراه با توانایی»، ▪ «در برابر خطای دیگران گذشت کردن»، ▪ «امانتداری»، ▪ «پایبندی به عهد و وفا»، ▪ «پذیرش اشتباه خود»، ▪ «رازداری»، ▪ «کمک به دیگران و آموزش آنان جهت خوداتکا شدن بدون چشمداشت»، ▪ «نظم و انضباط در امور»، ▪ «احترام به شخصیت خود و حفظ آن»و ▪ «پاکیزگی و آراستگی»، ● برداشت از سپردهگذاری اخلاقی ▪ «دروغگویی»، ▪ «بداخلاقی و انجام رفتارهای بیادبانه و گستاخانه و تحقیر دیگران»، ▪ «غیبت، تهمت، بدگویی درباره دوستان و آشنایان»، ▪ «پایمال کردن حقوق دیگران»، ▪ «بیان گفتار بدون عمل»، ▪ «بدون توانایی قبول مسوولیت کردن»، ▪ «انتقامجویی کردن، اشتباه گذشته سایرین را به رخشان کشیدن و موجبات رنجش آنان را فراهم آوردن»، ▪ «خیانت در امانت»، ▪ «شکستن قول و زیر پا گذاشتن عهد و وفا»، ▪ «گناه اشتباه خود را به گردن دیگران انداختن»، ▪ «افشای راز دیگران»، ▪ «دیگران را به هنگام سختی رها کردن»، ▪ «بینظمی و درهم ریختگی در امور»، ▪ «بیاحترامی به شخصیت خود» و ▪ «ژولیدگی و غیرآراسته بودن». اگر سپردهگذاریهای اخلاقی در یک جامعه افزایش یابد به مرور، آرامش، محبت، خوشبینی و احساس رضایتمندی درونی به همراه امنیت در جامعه توسعه مییابد. همدلی و همبستگیهای اجتماعی در بین اعضای جامعه رشد مییابد و انسانها با دیدن یکدیگر، به آرامش و شادمانی درونی میرسند و زمینه برای تفکر کردن مهیا میشود. زیرا انسانها در آرامش فرصت مییابند تفکر کنند و برعکس هنگامی که سپردهگذاریهای اخلاقی کاهش یافته و در عوض برداشتهای اخلاقی افزایش مییابد، روز به روز آسیبهای اجتماعی گسترش یافته و شرایط جامعه به سوی نابسامانیهای اجتماعی و عدم امنیت فراهم میشود و بدبینی و نارضایتی همچون ابرهای سیاه بر بالای سر مردمان سایه میافکند و مرغان غم بر سر انسانها آشیانه میکنند. آنچنان که هیچ شادی، دل آنان را شاد نمیکند. انسانها از کنار یکدیگر بودن به آرامش نمیرسند و رفتارها، ریاکارانه و غیرصادقانه میشود و شرایط برای آسیبهای اجتماعی نظیر جرم و جنایت، اعتیاد، فحشا و خودکشی، متلاشی شدن خانوادهها و نظیر اینها مهیا میشود. در چنین جامعهیی دیگر نمیتوان شاهد بروز خلاقیتها بود و انسانها درگرداب بدبختی فرو میروند. ما انسانها مجبوریم با سپردهگذاریهای اخلاقی شرایط لازم را برای گسترش خلاقیت و نوآوری در جامعه فراهم کنیم تا از این طریق بتوان انرژی فراوانی که در وجود انسانها وجود دارد رها کرده و در راه سازندگی به کار گرفت.
تاجری پسرش را برای آموختن «راز خوشبختی» نزد خردمندی فرستاد. پسر جوان چهل روز تمام در صحرا راه رفت تا اینکه سرانجام به قصری زیبا بر فراز قله کوهی رسید. مرد خردمندی که او در جستجویش بود، آنجا زندگی میکرد. به جای اینکه با یک مرد مقدس روبهرو شود، وارد تالاری شد که جنبوجوش بسیاری در آن به چشم میخورد. فروشندگان وارد و خارج میشدند، مردم در گوشهای گفتگو میکردند، ارکستر کوچکی موسیقی لطیفی مینواخت و روی میزی انواع و اقسام خوراکیهای لذیذ چیده شده بود. خردمند با این و آن در گفتگو بود و جوان ناچار شد دو ساعت صبر کند تا نوبتش فرا رسد. خردمند با دقت به سخنان مرد جوان که دلیل ملاقاتش را توضیح میداد، گوش کرد اما به او گفت که فعلا وقت ندارد که «راز خوشبختی» را برایش فاش کند. پس به او پیشنهاد کرد که گردشی در قصر بکند و حدود دو ساعت دیگر به نزد او بازگردد. مرد خردمند اضافه کرد: «اما از شما خواهشی دارم.» آن گاه قاشق کوچکی به دست پسر جوان داد و دو قطره روغن در آن ریخت و گفت که: «در تمام مدت گردش این قاشق را در دست داشته باشد و کاری کند که روغن آن نریزد.» مرد جوان شروع کرد به بالا و پایین کردن پلهها... در حالی که چشم از قاشق برنمیداشت. دو ساعت بعد نزد خردمند بازگشت. مرد خردمند از او پرسید: «آیا فرشهای ایرانی اتاق ناهارخوری را دیدید؟ آیا باغی که استاد باغبان ۱۰ سال صرف آراستن آن کرده است، دیدید؟ آیا اسناد و مدارک ارزشمند مرا که روی پوست آهو نگاشته شده، دیدید؟» جوان با شرمساری اعتراف کرد که هیچ چیز ندیده، تنها فکر او این بوده که قطرات روغنی را که خردمند به او سپرده بود، حفظ کند. خردمند گفت: «خوب، پس برگرد و شگفتیهای دنیای من را بشناس. آدم نمیتواند به کسی اعتماد کند، مگر اینکه خانهای را که در آن سکونت دارد، بشناسد.» مرد جوان این بار به گردش در کاخ پرداخت، در حالی که همچنان قاشق را به دست داشت، با دقت و توجه کامل آثار هنری را که زینتبخش دیوارها و سقفها بود مینگریست. او باغها را دید و کوهستانهای اطراف، ظرافت گلها و دقتی را که در نصب آثار هنری در جای مطلوب به کار رفته بود، تحسین کرد. وقتی به نزد خردمند بازگشت، همه چیز را با جزئیات برای او توصیف کرد. خردمند پرسید: «پس آن دو قطره روغنی را که به تو سپردم، کجاست؟» مرد جوان قاشق را نگاه کرد و متوجه شد که آنها را ریخته است. آن وقت مرد خردمند به او گفت: «راز خوشبختی این است که همه شگفتیهای جهان را بنگری بدون اینکه دو قطره روغن داخل قاشق را فراموش کنی.»
تاجری پسرش را برای آموختن «راز خوشبختی» نزد خردمندی فرستاد. پسر جوان چهل روز تمام در صحرا راه رفت تا اینکه سرانجام به قصری زیبا بر فراز قله کوهی رسید. مرد خردمندی که او در جستجویش بود، آنجا زندگی میکرد.
به جای اینکه با یک مرد مقدس روبهرو شود، وارد تالاری شد که جنبوجوش بسیاری در آن به چشم میخورد. فروشندگان وارد و خارج میشدند، مردم در گوشهای گفتگو میکردند، ارکستر کوچکی موسیقی لطیفی مینواخت و روی میزی انواع و اقسام خوراکیهای لذیذ چیده شده بود. خردمند با این و آن در گفتگو بود و جوان ناچار شد دو ساعت صبر کند تا نوبتش فرا رسد. خردمند با دقت به سخنان مرد جوان که دلیل ملاقاتش را توضیح میداد، گوش کرد اما به او گفت که فعلا وقت ندارد که «راز خوشبختی» را برایش فاش کند. پس به او پیشنهاد کرد که گردشی در قصر بکند و حدود دو ساعت دیگر به نزد او بازگردد. مرد خردمند اضافه کرد: «اما از شما خواهشی دارم.» آن گاه قاشق کوچکی به دست پسر جوان داد و دو قطره روغن در آن ریخت و گفت که: «در تمام مدت گردش این قاشق را در دست داشته باشد و کاری کند که روغن آن نریزد.» مرد جوان شروع کرد به بالا و پایین کردن پلهها... در حالی که چشم از قاشق برنمیداشت. دو ساعت بعد نزد خردمند بازگشت. مرد خردمند از او پرسید: «آیا فرشهای ایرانی اتاق ناهارخوری را دیدید؟ آیا باغی که استاد باغبان ۱۰ سال صرف آراستن آن کرده است، دیدید؟ آیا اسناد و مدارک ارزشمند مرا که روی پوست آهو نگاشته شده، دیدید؟» جوان با شرمساری اعتراف کرد که هیچ چیز ندیده، تنها فکر او این بوده که قطرات روغنی را که خردمند به او سپرده بود، حفظ کند. خردمند گفت: «خوب، پس برگرد و شگفتیهای دنیای من را بشناس. آدم نمیتواند به کسی اعتماد کند، مگر اینکه خانهای را که در آن سکونت دارد، بشناسد.» مرد جوان این بار به گردش در کاخ پرداخت، در حالی که همچنان قاشق را به دست داشت، با دقت و توجه کامل آثار هنری را که زینتبخش دیوارها و سقفها بود مینگریست. او باغها را دید و کوهستانهای اطراف، ظرافت گلها و دقتی را که در نصب آثار هنری در جای مطلوب به کار رفته بود، تحسین کرد. وقتی به نزد خردمند بازگشت، همه چیز را با جزئیات برای او توصیف کرد. خردمند پرسید: «پس آن دو قطره روغنی را که به تو سپردم، کجاست؟» مرد جوان قاشق را نگاه کرد و متوجه شد که آنها را ریخته است. آن وقت مرد خردمند به او گفت: «راز خوشبختی این است که همه شگفتیهای جهان را بنگری بدون اینکه دو قطره روغن داخل قاشق را فراموش کنی.»
دانشمندان نظریههایی راجع به دو نیمکره مغز دارند که نشان میدهد عملکرد و روش فرمان دادن به بدن در هر یک متفاوت است. فکر میکنید شما راست مغز باشید یا چپ مغز؟ پژوهشهای اخیر نشان میدهد راست مغزها و چپ مغزها، روشهای متفاوتی در پردازش اطلاعات و واکنش به آنها دارند. بر همین اساس، روش درس خواندن در هر یک از آنها نیز باید متفاوت باشد. این نظریهها نشان میدهد افراد راست مغز بیشتر با نیمکره هیجانی و شهودی راست هدایت میشوند و چپ مغزها به روش منطقی و ترتیبی عکس العمل نشان میدهند. شخصیت هر فرد هم تا حد بالایی از روی نوع مغز او شکل میگیرد و این مساله تاثیر چشمگیری روی مهارتهای مطالعه، عادات انجام تکالیف و نمرات شخص دارد. مثلاً ممکن است بعضی دانشآموزان یا دانشجویان با یک نوع خاص از امتحان یا تکلیف مشکل داشته باشند و مشکلشان هم هیچ ربطی به درس خواندن یا نخواندن نداشته باشد. بلکه موضوع فقط به نوع خاص مغز آنها برمیگردد. اگر بدانید راست مغز هستید یا چپ مغز، میتوانید روشهای مطالعه مناسب خود را برگزینید و برنامهریزی درسی خود را براساس شخصیت و نوع مغزتان تنظیم کنید تا نتیجه بهتری عایدتان شود. آیا سر کلاس مدام به ساعتتان نگاه میکنید یا وقتی زنگ میخورد تعجب میکنید که چه زود گذشت؟ آیا به شما ایراد میگیرند که زیادی همه چیز را تحلیل میکنید یا میگویند خیالباف هستید؟ این ویژگیهای شخصیتی به نوع مغز بستگی دارد. معمولاً رفتار چپ مغزها، سازمانیافتهتر است. گاهی به ساعت نگاه میکنند، اطلاعات را پردازش میکنند و این کار را به ترتیب انجام میدهند. این دسته از افراد معمولاً هوشیارند و قوانین و برنامهها را دنبال میکنند. دانشآموزان چپمغز در ریاضی و علوم قوی هستند و میتوانند سریع به پرسشها پاسخ بدهند. چپمغزها رقیبهای ریسکپذیری هستند. راستمغزها خیال پرداز هستند. ممکن است خیلی باهوش و متفکر باشند که البته احتمال دارد در دنیای کوچک خیال خود گم بشوند. این دسته در علوم اجتماعی و هنر خیلی خوب نتیجه میگیرند. راستمغزها، خودانگیختهتر از چپمغزهای همیشه هوشیارند و بیشتر دوست دارند احساسهای ناخودآگاه خود را دنبال کنند. راست مغزها بسیار شهودی هستند و مهارت بسیاری دارند که در دام دروغ یا نیرنگ نیفتند. اینها رقیبهای جاودان هستند. اما اگر کسی درست در میان این دو تیپ شخصیتی باشد چه؟ افراد با هم متفاوتند و همه ویژگیهایی از هر دو نوع مغز را در خود دارند. بعضیها واقعاً ویژگیهای برابر و یکسانی دارند. جهتگیری مغز این دانشآموزان و دانشجویان میانه است و ممکن است در کارورزی عملکرد بسیار خوبی داشته باشند، چون این افراد خصلتهای قوی هر دو نیم کره را در خود دارند بنابراین منطق را از نیمکره چپ و شهود را از نیمکره راست در اختیار دارند که فرمول بسیار مناسبی برای موفقیت در تجارت است. ● ویژگیهای دانشآموزان راست مغز آیا وقتی معلم یا استاد زیاد حرف میزند، خسته میشوید؟ آیا احساس میکنید میتوانید مردم را به راحتی و فقط با نگاه کردن ارزیابی کنید. اگر این طور باشد امکان دارد که راست مغز باشید. ـ جزوه برمیدارید اما آنها را گم میکنید. دنبال کردن تحقیق برایتان کار سختی است. ـ سخت میتوانید حواستان را جمع کنید. ـ با مردم راحت هستید. ـ به نظر خیالباف میآیید اما در واقع به فکر عمیق فرو میروید. ـ مردم میگویند ماورایی هستید و علم غیب دارید. ـ به نوشتن رمان، نقاشی یا نواختن موسیقی علاقه دارید. ـ ممکن است ورزشکار باشید. ـ از داستانهای پررمز و راز خوشتان میآید. ـ زمانی را به تأمل و تعمق اختصاص میدهید و فکر میکنید هر اتفاقی دوجنبه دارد. ـ ممکن است گذر زمان را فراموش کنید. ـ خودجوش و خودانگیخته هستید. ـ بذله گو و بامزه هستید. ـ نمیتوانید دستورالعملها را کلمه به کلمه دنبال کنید. ـ پیشبینیناپذیر هستید. ـ زود سرگردان میشوید. ـ هیجانی هستید. ـ دوست ندارید دستورالعملها را بخوانید. ـ ممکن است موقع درس خواندن موسیقی هم گوش بدهید. ـ دراز میکشید و مطالعه میکنید. ـ ممکن است ناشناختهها برایتان جالب باشد. ـ آدم معقول و وارستهای هستید. ● راست مغزها در کلاس ـ در کلاس تاریخ بیشتر از جنبههای اجتماعی لذت میبرید. دوست دارید اتفاقاتی را که در تاریخ افتاده است، کشف کنید. ـ اگر روش خودتان را به کار بگیرید، ممکن است عملکرد رضایتبخشی در کلاس ریاضی داشته باشید اما از حل مسألههای طولانی خسته میشوید. ـ در کلاس ادبیات موفق هستید به خصوص هنگام روخوانی و انشا. ● توصیههایی برای راست مغزها ـ تنهایی تحقیق بنویسید. ـ مراقب خیالپردازیهای خود باشید و آنها را مهار کنید. ـ بگذارید قوه تخیلتان شما را در هنر پیش براند. ـ بگذارید شهودتان در موقعیتهای اجتماعی برایتان کار کند. ـ بگذارید تفکر عمیقتان در آزمونهای تشریحی برایتان کار کند، اما در آن غرق نشوید. ـ در تحقیقها خلاق باشید. میتوانید از زبان شورانگیزتان خوب استفاده کنید. ـ هنگام درس خواندن از تصویر و نمودار کمک بگیرید. ـ دستورالعملها را بنویسید. ـ سعی کنید برنامهریزی شدهتر عمل کنید. ـ بیش از حد به دیگران مشکوک نباشید. ـ برای سازماندهی افکارتان نکات عمده را مشخص کنید. ـ در تکالیف ادبیات، ادبیات داستانی را انتخاب کنید. ـ شما خوب داستان میگویید؛ بعضی از آنها را بنویسید. ـ اطلاعات را دسته بندی کنید تا آنها را بهتر بفهمید. ـ کارها را تمام کنید. شما خیلی باهوش هستید، اما همیشه کارها را نیمه تمام رها میکنید. شم و غریزه و مهارتهای کلامی شما بینظیر است. اگر خوب درس بخوانید، ممکن است روزی شاگرد اول شوید. ● ویژگیهای دانشآموزان چپ مغز آیا خیلی سازمان یافته عمل میکنید؟ آیا عقیده دارید برای انجام هر کاری یک راه درست و یک راه غلط وجود دارد؟ اگر اینطور است احتمالاً شما چپمغز هستید. ـ احتمالاً از روی فهرست، کارهایتانرا انجام میدهید. ـ دوست دارید سر کلاس انتقاد کنید. ـ در ریاضیات و علوم قوی هستید. ـ منطقی و اهل استدلال هستید. ـ تحقیق شما دقیق و کاملاً مستند است. ـ برای خود هدف معین میکنید. ـ میتوانید اطلاعات را خوب تعبیر و تفسیر کنید. ـ اتاقتان منظم است. ـ میتوانید به سئوالات بدون فکر جواب دهید. ـ دستورالعملها را میخوانید و اجرا میکنید. ـ احساساتی نیستید. ـ بدون اینکه کاسه صبرتان لبریز شود میتوانید به سخنرانیهای طولانی گوش بدهید. ـ اجازه نمیدهید احساسات به درونتان رخنه کنند. ـ نشسته مطالعه میکنید. ـ کلماتتان دقیق هستند. ● چپمغزها در کلاس ـ در کلاس تاریخ میتوانید تاریخها و روند امور را به یاد بیاورید. ـ در کلاس ریاضی از حل کردن مسالههای طولانی لذت میبرید. ـ از نظم علوم خوشتان میآید. ـ در ادبیات، درک مناسبی از دستورزبان و ساختار جمله دارید. ● توصیههایی به دانش آموزان چپ مغز ـ در اتاق آرام، درس بخوانید. ـ میتوانید مسالههای ریاضی را حل کنید، اما اگر بخواهید آن را برای کسی که نمیفهمد، توضیح بدهید از کوره درمیروید، بنابراین برای درس دادن به دیگران پیشقدم نشوید مگر این که از خودتان مطمئن باشید. ـ دوست دارید رهبر گروهی برای درس خواندن باشید؛ برای این کار داوطلب شوید. ـ عضو یک گروه مباحثه یا رقابت درسی شوید. ـ در نمایشگاههای علمی شرکت کنید. شما میتوانید برنده مسابقه باشید. ـ از مهارت خود در ریاضی و علوم بهره بگیرید. ـ ادبیات غیرداستانی را انتخاب کنید. ـ شما سئوالات و تکالیف مبتنی بر واقعیت را ترجیح میدهید؛ سراغ سئوالهای نامحدود نروید. ـ میتوانید جزوههایتان را خوب سروسامان بدهید؛ این کار را بکنید. ـ اتاقتان را منظم نگه دارید. ـ تحقیقهای تحلیلی را انتخاب کنید. ـ اگر استادانی که موضوع بحث یا درس را آزاد میگذارند شما را سردرگم میکنند با آنها کلاس نگیرید. ـ از خلاق بودن نترسید.
دانشمندان نظریههایی راجع به دو نیمکره مغز دارند که نشان میدهد عملکرد و روش فرمان دادن به بدن در هر یک متفاوت است. فکر میکنید شما راست مغز باشید یا چپ مغز؟ پژوهشهای اخیر نشان میدهد راست مغزها و چپ مغزها، روشهای متفاوتی در پردازش اطلاعات و واکنش به آنها دارند.
بر همین اساس، روش درس خواندن در هر یک از آنها نیز باید متفاوت باشد. این نظریهها نشان میدهد افراد راست مغز بیشتر با نیمکره هیجانی و شهودی راست هدایت میشوند و چپ مغزها به روش منطقی و ترتیبی عکس العمل نشان میدهند. شخصیت هر فرد هم تا حد بالایی از روی نوع مغز او شکل میگیرد و این مساله تاثیر چشمگیری روی مهارتهای مطالعه، عادات انجام تکالیف و نمرات شخص دارد. مثلاً ممکن است بعضی دانشآموزان یا دانشجویان با یک نوع خاص از امتحان یا تکلیف مشکل داشته باشند و مشکلشان هم هیچ ربطی به درس خواندن یا نخواندن نداشته باشد. بلکه موضوع فقط به نوع خاص مغز آنها برمیگردد. اگر بدانید راست مغز هستید یا چپ مغز، میتوانید روشهای مطالعه مناسب خود را برگزینید و برنامهریزی درسی خود را براساس شخصیت و نوع مغزتان تنظیم کنید تا نتیجه بهتری عایدتان شود. آیا سر کلاس مدام به ساعتتان نگاه میکنید یا وقتی زنگ میخورد تعجب میکنید که چه زود گذشت؟ آیا به شما ایراد میگیرند که زیادی همه چیز را تحلیل میکنید یا میگویند خیالباف هستید؟ این ویژگیهای شخصیتی به نوع مغز بستگی دارد. معمولاً رفتار چپ مغزها، سازمانیافتهتر است. گاهی به ساعت نگاه میکنند، اطلاعات را پردازش میکنند و این کار را به ترتیب انجام میدهند. این دسته از افراد معمولاً هوشیارند و قوانین و برنامهها را دنبال میکنند. دانشآموزان چپمغز در ریاضی و علوم قوی هستند و میتوانند سریع به پرسشها پاسخ بدهند. چپمغزها رقیبهای ریسکپذیری هستند. راستمغزها خیال پرداز هستند. ممکن است خیلی باهوش و متفکر باشند که البته احتمال دارد در دنیای کوچک خیال خود گم بشوند. این دسته در علوم اجتماعی و هنر خیلی خوب نتیجه میگیرند. راستمغزها، خودانگیختهتر از چپمغزهای همیشه هوشیارند و بیشتر دوست دارند احساسهای ناخودآگاه خود را دنبال کنند. راست مغزها بسیار شهودی هستند و مهارت بسیاری دارند که در دام دروغ یا نیرنگ نیفتند. اینها رقیبهای جاودان هستند. اما اگر کسی درست در میان این دو تیپ شخصیتی باشد چه؟ افراد با هم متفاوتند و همه ویژگیهایی از هر دو نوع مغز را در خود دارند. بعضیها واقعاً ویژگیهای برابر و یکسانی دارند. جهتگیری مغز این دانشآموزان و دانشجویان میانه است و ممکن است در کارورزی عملکرد بسیار خوبی داشته باشند، چون این افراد خصلتهای قوی هر دو نیم کره را در خود دارند بنابراین منطق را از نیمکره چپ و شهود را از نیمکره راست در اختیار دارند که فرمول بسیار مناسبی برای موفقیت در تجارت است. ● ویژگیهای دانشآموزان راست مغز آیا وقتی معلم یا استاد زیاد حرف میزند، خسته میشوید؟ آیا احساس میکنید میتوانید مردم را به راحتی و فقط با نگاه کردن ارزیابی کنید. اگر این طور باشد امکان دارد که راست مغز باشید. ـ جزوه برمیدارید اما آنها را گم میکنید. دنبال کردن تحقیق برایتان کار سختی است. ـ سخت میتوانید حواستان را جمع کنید. ـ با مردم راحت هستید. ـ به نظر خیالباف میآیید اما در واقع به فکر عمیق فرو میروید. ـ مردم میگویند ماورایی هستید و علم غیب دارید. ـ به نوشتن رمان، نقاشی یا نواختن موسیقی علاقه دارید. ـ ممکن است ورزشکار باشید. ـ از داستانهای پررمز و راز خوشتان میآید. ـ زمانی را به تأمل و تعمق اختصاص میدهید و فکر میکنید هر اتفاقی دوجنبه دارد. ـ ممکن است گذر زمان را فراموش کنید. ـ خودجوش و خودانگیخته هستید. ـ بذله گو و بامزه هستید. ـ نمیتوانید دستورالعملها را کلمه به کلمه دنبال کنید. ـ پیشبینیناپذیر هستید. ـ زود سرگردان میشوید. ـ هیجانی هستید. ـ دوست ندارید دستورالعملها را بخوانید. ـ ممکن است موقع درس خواندن موسیقی هم گوش بدهید. ـ دراز میکشید و مطالعه میکنید. ـ ممکن است ناشناختهها برایتان جالب باشد. ـ آدم معقول و وارستهای هستید. ● راست مغزها در کلاس ـ در کلاس تاریخ بیشتر از جنبههای اجتماعی لذت میبرید. دوست دارید اتفاقاتی را که در تاریخ افتاده است، کشف کنید. ـ اگر روش خودتان را به کار بگیرید، ممکن است عملکرد رضایتبخشی در کلاس ریاضی داشته باشید اما از حل مسألههای طولانی خسته میشوید. ـ در کلاس ادبیات موفق هستید به خصوص هنگام روخوانی و انشا. ● توصیههایی برای راست مغزها ـ تنهایی تحقیق بنویسید. ـ مراقب خیالپردازیهای خود باشید و آنها را مهار کنید. ـ بگذارید قوه تخیلتان شما را در هنر پیش براند. ـ بگذارید شهودتان در موقعیتهای اجتماعی برایتان کار کند. ـ بگذارید تفکر عمیقتان در آزمونهای تشریحی برایتان کار کند، اما در آن غرق نشوید. ـ در تحقیقها خلاق باشید. میتوانید از زبان شورانگیزتان خوب استفاده کنید. ـ هنگام درس خواندن از تصویر و نمودار کمک بگیرید. ـ دستورالعملها را بنویسید. ـ سعی کنید برنامهریزی شدهتر عمل کنید. ـ بیش از حد به دیگران مشکوک نباشید. ـ برای سازماندهی افکارتان نکات عمده را مشخص کنید. ـ در تکالیف ادبیات، ادبیات داستانی را انتخاب کنید. ـ شما خوب داستان میگویید؛ بعضی از آنها را بنویسید. ـ اطلاعات را دسته بندی کنید تا آنها را بهتر بفهمید. ـ کارها را تمام کنید. شما خیلی باهوش هستید، اما همیشه کارها را نیمه تمام رها میکنید. شم و غریزه و مهارتهای کلامی شما بینظیر است. اگر خوب درس بخوانید، ممکن است روزی شاگرد اول شوید. ● ویژگیهای دانشآموزان چپ مغز آیا خیلی سازمان یافته عمل میکنید؟ آیا عقیده دارید برای انجام هر کاری یک راه درست و یک راه غلط وجود دارد؟ اگر اینطور است احتمالاً شما چپمغز هستید. ـ احتمالاً از روی فهرست، کارهایتانرا انجام میدهید. ـ دوست دارید سر کلاس انتقاد کنید. ـ در ریاضیات و علوم قوی هستید. ـ منطقی و اهل استدلال هستید. ـ تحقیق شما دقیق و کاملاً مستند است. ـ برای خود هدف معین میکنید. ـ میتوانید اطلاعات را خوب تعبیر و تفسیر کنید. ـ اتاقتان منظم است. ـ میتوانید به سئوالات بدون فکر جواب دهید. ـ دستورالعملها را میخوانید و اجرا میکنید. ـ احساساتی نیستید. ـ بدون اینکه کاسه صبرتان لبریز شود میتوانید به سخنرانیهای طولانی گوش بدهید. ـ اجازه نمیدهید احساسات به درونتان رخنه کنند. ـ نشسته مطالعه میکنید. ـ کلماتتان دقیق هستند. ● چپمغزها در کلاس ـ در کلاس تاریخ میتوانید تاریخها و روند امور را به یاد بیاورید. ـ در کلاس ریاضی از حل کردن مسالههای طولانی لذت میبرید. ـ از نظم علوم خوشتان میآید. ـ در ادبیات، درک مناسبی از دستورزبان و ساختار جمله دارید. ● توصیههایی به دانش آموزان چپ مغز ـ در اتاق آرام، درس بخوانید. ـ میتوانید مسالههای ریاضی را حل کنید، اما اگر بخواهید آن را برای کسی که نمیفهمد، توضیح بدهید از کوره درمیروید، بنابراین برای درس دادن به دیگران پیشقدم نشوید مگر این که از خودتان مطمئن باشید. ـ دوست دارید رهبر گروهی برای درس خواندن باشید؛ برای این کار داوطلب شوید. ـ عضو یک گروه مباحثه یا رقابت درسی شوید. ـ در نمایشگاههای علمی شرکت کنید. شما میتوانید برنده مسابقه باشید. ـ از مهارت خود در ریاضی و علوم بهره بگیرید. ـ ادبیات غیرداستانی را انتخاب کنید. ـ شما سئوالات و تکالیف مبتنی بر واقعیت را ترجیح میدهید؛ سراغ سئوالهای نامحدود نروید. ـ میتوانید جزوههایتان را خوب سروسامان بدهید؛ این کار را بکنید. ـ اتاقتان را منظم نگه دارید. ـ تحقیقهای تحلیلی را انتخاب کنید. ـ اگر استادانی که موضوع بحث یا درس را آزاد میگذارند شما را سردرگم میکنند با آنها کلاس نگیرید. ـ از خلاق بودن نترسید.
اعتماد به نفس واژه آشنایی است كه در بسیاری از كتب، سخنرانی ها و حتی در پند و اندرزهای حكیمانه قدما و بزرگان، از آن به عنوان یكی از مهمترین اركان موفقیت نام برده شده است، اما از خاطر نبریم كه اعتماد به نفس تنها یك واژه نیست، بلكه اهرم قدرتمندی است كه با به كارگیری آن، می توان دشوارترین كارها را سهل و آسان كرد.
حال این سؤال مطرح می شود كه چگونه می توانیم این اهرم نیرومند را در اختیار خود و دیگران قرار دهیم؟ و اصولاً این عامل مهم و شالوده موفقیت چگونه تضعیف یا تقویت می شود؟می توان از جنبه های مختلفی به تجزبه و تحلیل این موضوع پرداخت اما فصل مشترك در همه موارد این است كه عمده این نیرو توسط محیط و عوامل محیطی به ما منتقل و یا از ما گرفته می شود. شكست های پیشین، ناكامی ها، بازخوردهای منفی، عدم آگاهی اطرافیان در راهنمایی ها و اظهاراتشان، كاهلی و سستی، اراده ضعیف و در مواردی ایده آل گرایی برخی از والدین را نیز می توان به عنوان عوامل مؤثر در كاهش اعتماد به نفس و عدم موفقیت برشمرد. به عنوان مثال برخی از خانواده ها با حمایت های نابجا و غیرضروری از فرزندانشان، آنان را متكی و وابسته بار می آورند كه در این صورت فرزندانشان در صورت لزوم قادر به تصمیم گیری و اقدام مناسب نخواهند بود و همچنین در پاره ای از موارد از هراس این كه فرزندانشان مرتكب اشتباه نشوند و یا وظایفشان را كامل و صحیح انجام ندهند، مسئولیت های محوله آنان را خود یك تنه متقبل می شوند و حتی در مواردی تكالیف و كار دستی هایی كه جهت رشد خلاقیت و نوآوری در برنامه های درسی دانش آموزان گنجانیده شده، توسط والدین انجام می شود، غافل از این كه همان گونه كه جسم ما برای حفظ سلامتی نیاز به ورزش و تمرین دارد، ذهن نیز برای رشد و تعالی و تقویت خلاقیت، نیازمند تمرین و ممارست های خاص خود است. گاهی نیز عكس العمل ها و رفتارهای نسنجیده و نابخردانه خودمان، منجر به عدم موفقیت می شود كه یكی از پیامدهای آن، كاهش اعتماد به نفس است.بدیهی است كه همه ما می خواهیم در عرصه رقابت های زندگی در انجام ساده ترین كارها تا دشوارترین شان سربلند و موفق باشیم و قطعاً اگر بدانیم مسیری كه برای رسیدن به اهداف مان انتخاب كرده و در آن گام نهاده ایم، به مقصد دلخواه ما ختم نمی شود، هرگز از آن عبور نخواهیم كرد. در محیط كار نیز مسئولین و مدیران می توانند نقش كلیدی در یافتن میانبرهای موفقیت و تقویت عوامل مؤثر در آن، از جمله ایجاد اعتماد به نفس در افراد داشته باشند. به طور یقین اگر دانش، تخصص و علائق كارمندان در كار روزمره آنها نقشی ایفا نكند و مسئولیتی كه به آنان واگذار می شود، با توانایی های جسمی و فكری آنها تناسب چندانی نداشته باشد، علاوه بر این كه آن كار به طرز مطلوبی انجام نخواهد شد، در درازمدت نیز به سركوب شدن استعدادهای آنان، نارضایتی كارفرما، تحقیر، تنبیه و در نهایت احساس شكست و خدشه وارد شدن به اعتماد به نفس افراد می انجامد.معمولاً این گونه به نظر می رسد كه منظور از عدم تناسب توانایی های افراد با وظایفشان، محول شدن وظیفه ای به آنان بیش از توان و طاقتشان است. اما مدیر خردمند، ظاهربین نیست و با درایت و فراست دریافته است كه گاهی عكس این قضیه هم صادق است و با محول كردن كارهای بسیار ساده و تكراری به افراد سخت كوش و مبارزه طلب، شایستگی های آنان در هم شكسته و میل تلاش در آنان از بین می رود.عامل مهم دیگری كه در این مقوله باید مورد توجه قرار گیرد، این است كه گاهی شناخت دیگران و حتی خودمان از خود واقعی مان بسیار اندك است و در شرایطی، تنبلی را از عدم اعتماد به نفس تمیز نمی دهیم و زمانی كه توسط دیگران ارزیابی می شویم، علل اصلی شكست هایمان را عدم اعتماد به نفس تلقی می كنند، در حالی كه شاید اگر همان كار با برنامه ریزی، پشتكار، دقت و حوصله انجام می پذیرفت، هرگز به شكست منجر نمی شد. حال برای جلوگیری از موارد یاد شده و دیگر موارد مشابه، می توان لااقل ۶۰ راه كار را به عنوان گام هایی مؤثر در تقویت اعتماد به نفس و كسب موفقیت در نظر داشت: ۱- اولین گام در موفقیت «خودشناسی» است. ابتدا سعی كنید شناخت درستی از خود و ویژگی های اخلاقی و شخصیتی خود كسب كنید و با توجه به این كه هیچ كس كامل نیست، اگر ایرادی یا مشكلی دارید كه خود به تنهایی قادر به یافتن راه حل مناسبی برای مقابله با آن نیستید و شخص قابل صلاحیتی برای مشورت ندارید، از مشاوران و متخصصین كمك بخواهید. ۲- تاریك ترین زمان شب، نزدیك ترین زمان به سپیده صبح است. این جمله را به خاطر بسپارید و با كوچكترین ناملایمات از تلاش خود دست بر ندارید و به سادگی خود را بازنده تلقی نكنید. ۳- بدون توجه به نتیجه كار، تمامی نیروی خود را به كار گیرید تا مسئولیتی كه به عهده شماست، به بهترین نحو انجام پذیرد. در واقع اولین هدف در انجام وظایفتان باید،داشتن وجدان كاری، دقت و تلاش باشد. با انتخاب این الگو، حتی اگر به موفقیت هم نائل نشوید، وجدانی آسوده خواهید داشت و لطمه ای به اعتماد به نفس شما وارد نخواهد شد. ۴- همیشه هدف مند باشید. اگر خواسته هایتان خیلی دور از دسترس به نظر می آید، برای تحقق آنها برنامه ای چند مرحله ای طراحی كنید. یعنی برای خود اهداف كوتاه مدت انتخاب كنید و مطمئن باشید حتی اگر یك گام كوچك، اما درست بردارید، این گام در دستیابی به اهداف نهایی شما بسیار مؤثر خواهد بود و در واقع، فاصله شما را به هدف دلخواهتان كوتاه تر خواهد كرد. ۵- در لحظات سختی كه احساس تنهایی و ناامیدی می كنید، به خاطر بیاورید یگانه قادر متعال در كنار شماست. به خدا توكل كنید، محكم و راسخ گام بردارید و پس از موفقیت شكر گزار باشید. ۶- هیچ گاه اجازه ندهید افراد منفی باف با عقاید ناسالم خود، ذهن شما را مسموم كنند. اگر از درستی كاری كه قصد انجام آن را دارید، اطمینان حاصل نموده اید، بدون فوت وقت آن را به انجام برسانید و نگذارید كسی به اراده شما خللی وارد كند. ۷- از شوخی های توهین آمیز كه باعث خدشه دار ساختن شخصیت خودتان یا دیگران می شود، خودداری كنید. ۸- توانایی های خود را دست كم نگیرید، استعدادهای خود را باور داشته باشید و مطمئن باشید انسان در فرهنگ مذهبی ما بی جهت «اشرف مخلوقات» نامیده نشده و می تواند با اراده و پشتكار، به موفقیت های نامحدودی دست یابد. ۹- در لحظات سختی و پریشانی، دقایقی را با خود خلوت كنید و سعی كنید عوامل مولد نگرانی تان را پیدا كرده و درصدد رفع آن عوامل برآیید. اجازه ندهید افكار منفی به ذهن تان هجوم بیاورد. خود را دلداری بدهید و تصمیم بگیرید تلاش های خود را از سر بگیرید. ۱۰- نسبت به كودكان خود بیش از حد سخت گیر نباشید و با خشونت با آنان رفتار نكنید. سعی كنید بین خودتان و آنان رابطه دوستانه ای برقرار سازید و در صورتی كه خطایی انجام می دهند، با تذكرات به جا و دوستانه آنان را متنبه كنید. ۱۱- قبل از انجام هر كاری به عواقب حاصله آن خوب فكر كنید، در صورت نیاز به راهنمایی با افراد مثبت اندیش، واقع گرا و آگاه مشورت كنید و از انجام كارهای غیرمنطقی و غیراصولی كه می تواند به شكست یا سرزنش دیگران منتهی شود، بپرهیزید. ۱۲- اگر خواستار دیگران هستید، اول خودتان به خودتان احترام بگذارید. ۱۳- سعی نكنید با توسل جستن به كارهای ضد ارزشی و غیرانسانی، موفقیتی كسب كنید. به خود گوشزد كنید موفقیتی كه در گرو لطمه زدن به سجایای انسانی باشد، فاقد ارزش و ناپایدار است. ۱۴- محیط كاری شما به مثابه یك دهكده كوچك است. قطعاً هر حرف یا اظهارنظری كه در مورد همكارانتان انجام دهید، دیر یا زود به گوش آنان خواهد رسید. پس مراقب رفتار و سخنان خود باشید. شاید یك حرف نسنجیده و نادرست، رابطه شما را برای همیشه با دوستی خوب و همكاری شایسته و دلسوز قطع نماید و شما هرگز قادر به جبران این خسارات معنوی نباشید
15- با افراد حسود و بدبین مشورت نكنید. ۱۶- اگر عادت یا ویژگی در شما وجود دارد كه باعث آزارتان می شود، با برنامه ریزی درست و اصولی آن را از خود دور كنید. مثلاً اگر اندام ناموزونی دارید، با انجام ورزش و رژیم های درست غذایی اندام خود را متناسب كنید. ۱۷- اگر می خواهید از پیشرفت خود اطلاع حاصل كنید، خود را نسبت به گذشته خودتان مقایسه كنید نه با دیگران. ۱۸- «همیشه نیمه پر لیوان را ببینید نه نیمه خالی آن را» . بسیاری از ما حداقل یك بار هم كه شده این جمله زیبا را شنیده ایم. سعی كنیم از این جمله، به عنوان یك تكنیك مثبت اندیشی استفاده كنیم. ۱۹- همه روزه ما با انبوهی از ایده های مختلف كه متعلق به افراد پیرامون ماست، روبه رو هستیم. به باورهای خود ایمان داشته باشید و هرگز اجازه ندهید ایده های یأس آور دیگران، شما را از رسیدن به اهدافتان باز دارد و یا ریتم حركت شما را كند كند. ۲۰- اگر مشكلات حرفه ای خود را نمی توانید به تنهایی حل كنید، از افراد زبده و با تجربه كمك و مشورت بخواهید و دانش حرفه ای خود را گسترش دهید و از سؤال كردن هراسی نداشته باشید. ۲۱- هر جایی از مسیر زندگیتان كه هستید، اگر متوجه شده اید جهت یابی درستی انجام نداده اید و نیاز به تغییر مسیر دارید، پس از حصول اطمینان از صحت مسیر جدید، بدون تأسف و درنگ از خود انعطاف نشان دهید و راه و روشی را برگزینید كه سبب بهتر شدن نتیجه غایی شما و میانبری برای رسیدن به هدفتان باشد. ۲۲- اگر می خواهید حركت نوینی را در زندگی آغاز كنید، پس از تحقیق و جمع آوری اطلاعات موثق، اولین گام را پرتوان بردارید و تردید را از خود دور كنید. ۲۳- فرزندان خود را از كودكی به مستقل بودن تشویق كنید و با دادن مسئولیت های متناسب با سن آنان، روحیه استقلال و خودباوری آنها را شكوفا سازید. ۲۴- در هر كاری تعادل را حفظ كنید و از افراط و تفریط بپرهیزید، چون هر كدام می توانند به اندازه دیگری عاملی جهت شكست شما به حساب آیند. ۲۵- همیشه خوش ژست و پرانرژی باشید. حتی در لحظات بحرانی بر خود مسلط باشید و قیافه انسان های شكست خورده را به خود نگیرید. ۲۶- اندیشه های امروز شما، فردای شما را خواهد ساخت، پس همیشه مثبت اندیش باشید و ضمن انجام فعالیت های لازم خود را برنده تلقی كنید. ۲۷- گاهی تنبلی در انجام وظایف روزمره باعث می شود در برنامه های زندگی مان خلل ایجاد شود و عقب بمانیم. برای جلوگیری از این معضل، برنامه روزانه ای برای خود تهیه كنید و بر حسب اولویت، موارد را در آن درج نمایید و سعی كنید در طی روز آنها را به انجام برسانید. ۲۸- هر شكستی را پلی به سوی موفقیت قلمداد كنید. از اشتباهات خود درس بگیرید و به جای سرزنش كردن خود یا دیگران، دنبال راه حل مناسبی جهت تغییر شرایط باشید و توجه داشته باشید از تكرار مجدد آن اشتباهات، خودداری كنید. ۲۹- «همه چیز را همگان دانند» ، اگر این جمله زیبای سقراط را به خاطر داشته باشید، توقع بیش از حد از خودتان یا دیگران نخواهید داشت. ۳۰- بر همگان مسلم است تواضع، صفت بسیار نیك و پسندیده ای است. اما تواضع را با خوار و حقیر شمردن خود اشتباه نگیرید و خود را بی ارزش جلوه ندهید. ۳۱- در به انجام رساندن كارهای مهم و كارهایی كه جبران آن مشكل است، از تمركز و دقت حواس بیشتری كمك بگیرید. با توجه به این ضرب المثل «پارچه را دوبار اندازه بگیرید و یك بار ببرید» در به انجام رساندن كارهایی كه امكان تكرار یا جبران ندارند، بیش از مابقی كارها دقت داشته باشید. ۳۲- به دیگران و خودتان شانس جبران اشتباهات را بدهید. شاید یك شروع جدید، زندگی جدیدی برایتان به ارمغان بیاورد. ۳۳- كودكان خود را نزد دوستانشان و در جمع اقوام تنبیه نكنید و با شرح دادن اشتباهات آنان در جمع، خجالت زده و شرمنده نكنید. ۳۴- اگر هر چه سعی می كنید ولی به مقصدتان نمی رسید؟ قدری تأمل كنید و از زاویه جدیدی به خواسته هایتان بنگرید، شاید درهای جدیدی به سوی شما گشوده شود. ۳۵- برای كم كردن ضریب خطاهای خود در محیط كار، استانداردهای كاریتان را رعایت كنید. ۳۶- لیستی از مواردی كه در زندگی تان وجود دارد و برایتان آزاردهنده است را تهیه كنید و با بررسی علل به وجود آمدن آنها به مقابله با آنان بپردازید. ۳۷- در برابر افراد پیر و مسن بیشتر احساس مسئولیت كنید، یادتان باشد آنان حساس و شكننده هستند و نباید با خشونت و بدخلقی از رفتارهایی كه شاید در سن و سال آنها طبیعی است، ایراد بگیرید و اعتماد به نفس آنها را از بین ببرید. ۳۸- وقتی كه مسئولیتی را به عهده كودكان خود می گذارید، از دور آنها را كنترل كنید و طوری كمك شان كنید كه خود را ناتوان احساس نكنند. ۳۹- وقتی در جمع دوستان قرار دارید، سعی كنید به همه توجه نشان دهید و فقط یك یا چند نفر را مخاطب قرار ندهید. ۴۰- وقتی در یك مجموعه كار می كنید، تنها مهم نیست كه خودتان خوب و بی نقص باشید. در نظر داشته باشید حتی اگر یك نفر هم در جمع درست كار نكند، باز نتیجه كاملاً مطلوب حاصل نمی شود. پس برای حصول به نتیجه دلخواه، در حركت های گروهی به افراد ضعیف بیشتر توجه كنید و با همسو كردن آنان با گروه، موفقیت جمع را تضمین كنید. ۴۱- اگر در معاشرین شما كسی وجود دارد كه با روحیه شما سازگار نیست و یا با هم تفاهم ندارید، با كم كردن تدریجی ارتباط خود با آن شخص، او را از دایره رفت و آمدهای خود حذف كنید. ۴۲- به ظاهر و سلیقه شخصی دیگران بی احترامی نكنید. ۴۳- به دیگران كمك كنید تا ویژگی های شایسته خود را آشكار كنند. ۴۴- اگر اطرافیان شما همه سعی خود را انجام داده اند، اما نتوانسته اند از عهده مسئولیتی كه شما به آنها داده اید بربیایند، نگذارید تلاششان را بیهوده تلقی كنند و با تشكر از تلاش آنان روحیه شان را تقویت كنید. ۴۵- در گردهم آیی های دوستانه اگر كسی در مورد موضوعی اظهار نظر كرد یا بر خلاف سلیقه شما سخنی به میان آورد، با انتقادهای تند و گزنده او را خجالت زده نكنید، از یاد نبرید انتقاد سازنده با توهین متفاوت است. ۴۶- انتخاب های خود را بر مبنای واقعیت و نیازتان انجام دهید، نه از روی اشتیاق های تند وگذرا. ۴۷- تصور نكنید همیشه نرمش و مهربانی مشكل گشا است. بر عكس گاهی در برخوردهای اجتماعی لازم است با جدیت و قاطعیت روی خواسته خود پافشاری كنید تا به شما اجحاف نشود. ۴۸- یاد بگیرید در مواقع ضروری بدون خجالت «نه» بگویید. ۴۹- وقتی عصبانی هستید، در مورد هیچ كس و هیچ چیز تصمیم نگیرید. ۵۰- اگر برای حل معضلی كه پیش رو دارید، همه تلاش خود را انجام دادید و كار دیگری از دستتان برنیامد، تا حصول نتیجه صبور باشید و برای بهتر كردن شرایط با اقدامات زائد و غیرضروری، آرامش موجود را به هم نزنید. ۵۱- مدافع حق خود و خانواده تان باشید. به واسطه خجالت یا ترس یا عدم آگاهی، از چیزی كه حق شماست، به سادگی نگذرید. اگر با اشخاص حقوقی دچار مشكل هستید كه راه حلی به ذهنتان نمی رسد، از وكلای خبره و زبده كمك بگیرید تا در انجام كارها به صورت اصولی و قانونی به شما كمك كنند. ۵۲- دوستان واقعی شما سرمایه های پرارزشی هستند، آنها را حفظ كنید و به دلیل كدورت های بی اهمیت و بی ارزش ارتباط خود را با آنها قطع نكنید. ۵۳- گستاخی را از قاطعیت تمیز دهید. ۵۴- برای دوستانی كه بیش از دیگران به شما كمك می كنند، تا معایب و كاستی های خود را جبران كنید ارزش ویژه ای قائل باشید. ۵۵- رهرو آن نیست كه گه تند و گهی خسته رود رهرو آن است كه آهسته و پیوسته رود (سعدی) ۵۶- گاهی تحمل فشار روحی حاصله از كارهای نیمه تمام و معوقه از سختی انجامشان دشوارتر است. برای رهایی از عذاب وجدان، از همین لحظه تصمیم بگیرید، برنامه ریزی كنید و با اتمام رساندن این گونه كارها به خود آرامش هدیه كنید. ۵۷- اگر بخشی از كارهای شما باید توسط شخصی یا دوستی انجام شود كه فقط او شخصاً قادر به انجامش است، اما بی خیال یا پرمشغله است، درخواست خود را در موارد مناسب با آرامش و متانت مكرراً به او یادآوری كنید و این یادآوری را آن قدر تكرار كنید تا به نتیجه ای كه می خواهید برسید. ۵۸- از هر كس فراخور سن و دانش اش توقع داشته باشید. ۵۹- اگر در معاشرت های خود مرتباً شكست می خورید و دنبال روش كم خرج و قابل اجرا هستید، صداقت و روراستی، مهربانی و بخشش را سرلوحه خود قرار دهید. ۶۰- به قابلیت های خود ایمان داشته باشید و به خاطر بسپارید حتی یك «به دانه» با آن كه كوچك است، خواص درمانی قابل توجهی دارد.
خوزه سیلوا،روانشناسی که هرگز به مدرسه نرفت
خوزه سیلوا در سال 1914 در لارودی تكزاس به دنیا آمد. در چهار سالگی پدر
خود را از دست داد و پس از ازدواج مجدد مادرش برای زندگی نزد مادر بزرگش
رفت و ناچار شد از شش سالگی برای امرارمعاش شروع به كار كند. اولین
شغل او واكس زدن كفش ها بود و بعد نظافتچی و روزنامه فروش و رفتگر شد.
در هفت سالگی روزی یك دلار درآمد داشت، ولی چون در كار خود لیاقت و
كفایت بسیار نشان داد به زودی درآمدش به روزی دو دلار رسید. او به خاطر
وضع بد مالی خانواده اش به مدرسه نرفت. در دوازده سالگی رانندگی آموخت
و به خرید و فروش پرداخت.
.
در هفده سالگی درآمدش به حدی رسید كه توانست اتومبیلی برای خود بخرد
و ضمن كار كردن با آن از خواهرش خواست تا درس هائی را كه در مدرسه می
خواند به او بیاموزد. او ضمن كار كردن به مطالعات خود ادامه داد و در حالیكه
فرصت نشستن پشت میز كلاس درس را نداشت، یك دوره دروس الكترونیك را از
طریق مكاتبه گذراند. سپس وارد خدمت نظام وظیفه شد و در هنگام مصاحبه
ورودی با روانشناس ارتش به رشته روانشناسی علاقمند گردید و در زمان
خدمت نظام وظیفه مطالعات خود را به رشته روانشناسی و هیپنوتیزم متمركز
نمود و پس از آن سالها در این زمینه تحقیق كرد.
این مطالعات 22 سال ادامه یافت و در پایان این مدت خوزه سیلوا هیپنوتیزم را
كنار گذاشت و كارهای خود را روی فعالیت مغز متمركز نمود. مردم او را یك
دانشمند مردمی می خواندند زیرا هرگز تحصیلات كلاسیك نداشت و به دانشگاه
نرفت.
خوزه سیلوا سرانجام پس از سالها نتیجه مطالعات خود را تدوین نمود و به نام
روش معالجه سیلوا به جهانیان ارائه كرد. او كلاس های متعدد تشكیل داد و به
هزاران نفر روش درمان خودرا آموخت. این روش درمانی به تدریج جهانگیر شد و
در سرتاسر دنیا طرفداران بسیاری پیدا كرد.
خوزه سیلوا می گوید مغز انسان هم درست مثل قلب ارتعاش دارد، با این تفاوت
كه این ارتعاشات در مغز تواتر بیشتری دارند. ضربان قلب بر حسب سیكل در
دقیقه و ارتعاشات مغز بر حسب سیكل در ثانیه محاسبه می شوند و ارتعاشات
مغزی با وضعیت روحی فرد تغییر می كند.
امواج مغزی فردی كه بیدار است معمولاً حدود 20 سیكل در ثانیه است. هر
موجی كه بالای 14 نوسان در ثانیه باشد موج "بتا" نامیده می شود. امواج بتا
برای ارتباط با دنیای فیزیكی خارج هستند و با این امواج از حواس معمولی
استفاده می كنیم و از زمان و مكان آگاهی می یابیم. ارتعاشات كندتر بین 7 تا
14 سیكل در ثانیه امواج "آلفا" و امواج بین 4 تا 7 سیكل در ثانیه امواج
"تتا" و امواج 3 سیكل در ثانیه و كندتر از آن امواج "دلتا" نامیده می شوند.
امواج آلفا و تتا و دلتا برای ارتباط با دنیای مادی و فیزیكی نیستند و هنگامی از
آنان استفاده می كنیم كه آگاه از زمان و مكان نیستیم. از این امواج برای دیدن
رویا و ارتباط روحی و شهود استفاده می شود كه با آگاهی درونی ما مرتبط
است.
پائین ترین تواتر كه در خواب به آن بر می خوریم امواج دلتا است. وقتی كه مغز
در جنین تكامل پیدا می كند و در ابتدای تولد فقط امواج دلتا وجود دارند. با رشد
كودك و استفاده از مغز تدریجاً امواج با فركانس بیشتر پیدا می شوند به طوری
كه بیشتر امواج مغزی از 3 تا 6 سالگی را امواج تتا تشكیل می دهند. از حدود
یك و نیم سالگی امواج آلفا نیز كم و بیش پیدا می شوند كه با تكامل این امواج
قدرت فراگیری مغز بیشتر می شود و نیمكره راست مغز بیشتر مورد استفاده
قرار می گیرد. امواج آلفا در 6 و7 سالگی بیشترین امواج مغز هستند و اگر در
همین سنین به كودك بیاموزیم كه از هر دو نیمكره مغز برای فكر كردن استفاده
كند این قدرت برای تمامی عمر نزد او باقی خواهد ماند. ولی معمولاً كودك
چنین شانسی ندارد و استفاده او از نیمكره راست به تدریج كم می شود، به
نحوی كه 90 درصد انسان ها در سنین بلوغ و پس از آن فقط از نیمكره چپ مغز
برای فكر كردن استفاده می كنند. در حالت آرامش فركانس امواج مغز ما بیشتر
شامل امواج آلفا یعنی 7 تا 14 سیكل در ثانیه است. در این حالت هردو نیمكره
مغز فعالیت دارند و دارای بهره هوشی بالاتری هستیم و مشكلات را راحت تر
می توانیم حل كنیم.
خوزه سیلوا ثابت كرده است كه با به كارگیری روش او مغز وارد مرحله آلفا می
شود و سمت راست مغز كه غریزی و شهودی و خلاق است به كار می افتد. او
كه یك مسیحی مومن و معتقد است در طی مطالعات خود به این نتیجه رسیده
است كه قدرت خارج كردن هیاهوی مسائل دنیای خارج و پرداختن به درون
همان است كه عیسی مسیح (ع) گفت كه "بهشت در درون ما است". خوزه
سیلوا به این نتیجه رسیده است كه جهان هستی بوسیله یك نیروی متفكر و
آگاه ساخته شده و به همین دلیل كسانی كه در دانش متافیزیك كار می كنند
در می یابند كه روز به روز فاصله بین علم و مذهب كوتاهتر می شود. او معتقد
است كه قدرت عیسی مسیح (ع) در استفاده از نوعی انرژی بوده است كه با
آن می توانسته دردها و بیماری ها را از بین ببرد.
اساس كار خوزه سیلوا نیز انتقال انرژی است كه این كار را می توان هم بر
بالین بیمار و هم از راه دور انجام داد. او می گوید: "می توان از انرژی روحی
برای تغییر ماده استفاده كرد..... آنچه كه مهم است آنستكه هرگز نمی توان از
این انرژی برای مقاصد منفی استفاده نمود، زیرا چنین كاری برخلاف قوانین
حاكم بر طبیعت است."
تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان اطلاعات عمومی و آدرس nofel.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
RSS