عضو شوید
عضویت سریع
آمار وب سایت:
بازدید امروز : 253 بازدید دیروز : 221 بازدید هفته : 512 بازدید ماه : 550 بازدید کل : 27005 تعداد مطالب : 126 تعداد نظرات : 11 تعداد آنلاین : 1
آپلود نامحدود عکس و فایل
آمار وب سایت آمار مطالب :: کل مطالب : 126 :: کل نظرات : 11 آمار کاربران :: افراد آنلاین : 1 :: تعداد اعضا : 1 کاربران آنلاین آمار بازدید :: بازدید امروز : 253 :: باردید دیروز : 221 :: بازدید هفته : 512 :: بازدید ماه : 550 :: بازدید سال : 1797 :: بازدید کلی : 27005
آمار مطالب
آمار کاربران
کاربران آنلاین
آمار بازدید
چگونه ممکن است رنگها بهره وری و موفقیت شما را تحت تاثیر قرار دهند؟
رنگها همه جا هستند و به نحوی روی ما تاثیر میگذارند که خودمان هم متوجه نمی شویم. سیستم عصبی ما نیازمند انگیزش و تحریک است. و انتخاب رنگ بهترین راه کمک به ما است.
رنگها میتوانند حالتهای ما را تغییر دهند، ما را سرحال بیاورند یا خسته کنند – تصور کنید، رنگ اتاق شما ممکن است یکی از دلایل بهره وری پایین و عدم خلاقیت شما باشد – چشم انسان قادر است در حدود 7 میلیون رنگ را مشاهده کند.
برخی رنگها و ارتباط بین رنگها ممکن است شما را عصبی کند، باعث سردرد شما شود، یا شما را بیمار کند. اما رنگهای دیگر و ارتباط شان ممکن است به شمااحساس سرزندگی و آرامش القا کنند.
اما به طور کلی استفاده از رنگهای مناسب میتواند بهره وری و کارایی شما را در محیط کار افزایش دهد، احساس خستگی و فرسودگی تان را کاهش دهد، و در تمام بدن تان احساس آرامش و راحتی بوجود آورد. در اینجا از رنگهای اصلی شروع میکنیم:
رنگهای گرم ( شما را تحریک کرده و فشار خون را بالا میبرد)
رنگ قرمز نتایج فیزیکی : رنگ قرمز فشار خون را بالا میبرد. تعداد دم و بازدم شما را افزایش میدهد . باعث میشود ضربان قلب شما بالا رفته و سیستم عصبی مرکزی شما به خوبی فعالیت کند.
نتایج احساسی : باعث میشود احساس گرسنگی کنید. احساس اعتماد به نفس بیشتری داشته باشید.
تاثیرروی بهره وری : باعث میشود بیشتر احساس دقت و هوشیاری کنید و جزئی نگر شوید. فعالیتهایتان نتیجه بهتری داشته باشد.
رنگهای سرد: آرام کننده ، احساس آسودگی و فشار خون پایین تر
رنگ آبی: نتایج فیزیکی : رنگ آبی فشار خون و ضربان قلب را پایین میآورد.
نتایج احساسی: اشتها را کم کرده و احساس آرامش به انسان میدهد.
نتیجه روی بهره وری و کارایی: بهره وری و کارایی را افزایش میدهد.
رنگ سبز :
نتایج فیزیکی: رنگ سبز رنگ میانی در طیف رنگهاست. و حالت انسان را در هر حالی که هست تثبیت میکند.
نتایج احساسی: به شما احساس آرامش و راحتی بیشتری میبخشد، و استرس را از وجود شما محو میکند.
نتیجه در بهره وری: محققان به این نتیجه رسیده اند که رنگ سبز باعث افزایش توان و قدرت یادگیری و آموزش میشود.
حالا در این قسمت به بیان جزییات بیشتری در مورد دو رنگ گرم (قرمز) و سرد (آبی) میپردازیم:
رنگ قرمز:
رنگ قرمز ممکن است رنگ عجیب و مرموزی باشد، اما درعین حال به شما ظاهری پرانرژی و هیجان زده می بخشد، این رنگ میتواند فعالیت و کارایی شما را افزایش دهد.
نوبرت اسکوارتز میگوید:" زمانیکه شما احساس میکنید که در یک موقعیت ناخوشایند قرار گرفته اید، دوست دارید که بیشتر به جزییات توجه کنید، این کار باعث میشود شما بهتر بتوانید وظایفتان را انجام دهید و خلاقیت بیشتر از خود نشان دهید".
رنگ آبی:
با مقایسه ای میبینید افرادی که آرام تر هستند، در موقعیتهای خوشحال کننده حالت متعادل تری دارند، آنها خلاقیت بیشتر و قدرت تحلیلی کمتری دارند. از این رو اگر شما احتیاج دارید که بیشتر از خودتان خلاقیت نشان دهید، رنگ آبی بهترین انتخاب برای شماست، رنگ آبی اشتها را کاهش میدهد، پس اگر چاق هستید و همواره میل دارید در میان وعدههای اصلی غذایتان از میان وعدههای مضر استفاده کنید، اطراف خود را با رنگ آبی بپوشانید و به این ترتیب نظم بهتری به برنامه غذایی خود ببخشید.
کدامیک به شما انرژی بیشتری می دهد و شما را ریلکس تر می کند؟
چگونه انسان موفقی باشیم ؟ اکثر اندیشمندان تلاش نمودند تعریف جامع و کاملی از موفقیت ارائه دهند تا مورد استفاده همگان قرار گیرد، اما شمار فراوان این تعاریف خود موجب گردیده است که تا به حال توصیف دقیق و مشخصی از این کلمه در دست نباشد و در واقع ندانیم که اصولاً موفقیت چیست و ما دستیابی به چه چیزهایی را موفقیت مینامیم. یکی از دلایل عمده ی تعدد تعاریف موفقیت، برداشتهای گوناگونی بوده که از این مفهوم شده است. بسا افرادی که به دلیل دستیابی به خواستههایشان، خود را موفق و کامیاب میپندارند، امّا این موفقیت از نظر دیگران چندان ارزش و اعتباری ندارد. و یا افرادی هستند که احساس میکنند، موفق شدهاند ولی وقتی واقعاً در آن تفکر میکنند، میبینند پدیده ی فوق واقعاً، آن موفقیتی که فکر میکردند نیست. بنابراین موفقیت امری نسبی بوده و هرگز تعریف واحدی به خود نمیپذیرد. «آرامش و اطمینان، بهترین موفقیت است»
آلفرد اوستن
در نظر اکثریت مردم فرد موفق کسی است که به آرزوهای خود رسیده و در درون،احساس رضایت خاطر دارد، که این خود حاصل تلاش و کوشش مداوم در زندگی میباشد. البته این را هم باید دانست که هیچکس واقعاً موفق نیست، مگر آنکه خوشبخت باشد و خوشبخت کسی است که کاری مفید و با ارزش انجام دهد.
میتوان گفت موفقیت به مفهوم برخورداری از بسیاری مواهب است، از جمله: رفاه نسبی در زندگی، کسب احترام، بزرگی و عزّت در محیط کار و در عرصه ی اجتماع، رهایی از نگرانی، سرخوردگی و شکست. موفقیت یا کامیابی هدف زندگی است، هر انسانی خواهان موفقیت بوده و طالب بهترین چیزهایی میباشد که از روزگار میتواند بدست آورد. نخستین و بهترین ایستگاه آن است که از هم اکنون خود را در شمار افراد منتخبی قرار دهید که میخواهند از روزگار کام ستانند.
موفقیت، جریان مداومی است که ضمن آن مشتاق و آرزومند توفیقهای بیشتری هستیم. و در واقع راه موفقیت همیشه در دست ساختن است. موفقیت پیش رفتن در مسیر است، نه به نقطه ی پایان رسیدن.
موفقیت واقعی چیست؟ کوشیدن، جستن، یافتن و هرگز تسلیم نشدن راز موفقیت واقعی است؛ که اگر به آن دست یابیم با تمام وجود احساس رضایت خواهیم کرد.
در این سلسله مقالات به هفت اقدام اشاره می کنیم که با انجام آنها به موفقیت واقعی میتوان دست یافت:
در این مقاله به بحث نیروهای درونی می پردازیم. ۱- نیروهای درونی خود را آزاد کنید: امام علی (ع) میفرماید:
آیا میپنداری که جسم کوچکی هستی، در حالی که در درون تو جهان بزرگی نهفته است.
لحظاتی با خود خلوت کنید، در چشمه ی صاف و فراوان اندیشهها، غرق شوید و نیروهای عظیم و حیاتبخش خود را در نظر آورید!
کاوشها و پژوهشهای عصر حاضر در مورد انسان حاکی از آن است که برخلاف آنچه تصور میکنند، انسانها، کم یا بیش دارای منابع و ذخایر بالقوه و خداداد مشابهی هستند و از این لحاظ تفاوت فاحشی بین آنها وجود ندارد.
عدهای این استعداد و ذخایر را در وجود خویش کشف میکنند و با بکار بستن آن به نتایج عظیم و شگرفی دست مییابند و عدهای دیگر از تواناییهای بالقوه ی خود استفاده نکرده و آنرا با خود به گور میبرند. تفاوت انسانهای موفق جهان با سایر افراد در همین است. نیروهای آشکار و پنهانی که در درون انسان وجود دارد و متناسب با شرایط محیطی خاص، از طریق نظام عصبی واکنش نشان میدهند عبارتند از: شعور و آگاهی، قدرت جسمانی، عشق و علاقه، نبوغ و خلاقیّت، ایمان، پشتکار، خشم، شهوت، کینه، اعتماد به نفس، اراده، شادی و نشاط، غم و اندوه، ضعف و کسالت، اضطراب و نگرانی، حساسیت، کنجکاوی، مهر و محبت و … هر یک از این نیروها همانند یک بردار، دارای شدت و جهت معینی هستند که اندازه و جهت آن در افراد مختلف و در حالتهای گوناگون با یکدیگر تفاوت دارد. این نیروها نیز فعال نیستند و تأثیر چندانی در رفتارها ندارند. فرآیند مجموع این نیروهاست که روحیه و عملکرد انسان را شکل میدهد و او را وادار به بازتاب در مقابل عوامل محیطی میکند. اگر این نیروها تحت تأثیر محرکها با شرایط ویژهای آزاد و همسو شوند، نیروی عظیمی پدید میآید که دارای انرژی خارقالعادهای است و انسان را بسیار نیرومند میکند به طوری که قادر خواهد بود حتی بعضی از کارهای غیرممکن را، ممکن کند.
اگر همسو شدن نیروها در جهت مثبت باشد، انرژی بیکران آزاد خواهد شد و انسان را در جهت مثبت به منظور سازندگی حرکت میدهد و اگر این نیروها به هر دلیل و تحت هر شرایطی در جهت منفی و مخالف، همسو شوند، آنگاه همین نیروی عظیم در جهت تخریب و نابودی انسان عمل میکند. سستی و تنبلی، افسردگی و کسالت روحی، خشم و خشونت، کشتار دستهجمعی، قتل عام و بسیاری از رویدادهای دیگر، از همین قبیل است.
«موفقیت همیشه با ذهنیتهای مثبت ایجاد میگردد و زاییده آن است.»
«وین دایر» در تشریح تصویر یک شخصیت سالم مینویسد:
«داشتن انرژی سرشار و قابل ملاحظه، از ویژگیهای شخصیت سالم است. شور زندگی در وجودش موج میزند. عشق و اشتیاق، انرژی پر قلیانی را در او متمرکز میکند و او را به چنین تکاپو وا میدارد. ساعات کمی را به خواب اختصاص میدهد و مفهوم بیحوصلگی و کسالت را نمیفهمد. مجموعه رویدادهای زندگیاش، حاصل احساسات، اندیشهها، تلاشها و فرصتهاست، حتی اگر در زندان باشد، فکر خود را بطور بدیهی بکار میاندازد تا با استفاده از اوقات، از فلج شدن شور و شوقش نسبت به زندگی جلوگیری کند.» پس نتیجه میگیریم که اگر این نیروها به طور سازنده و مثبت با یکدیگر جمع شوند، چگونه به خدمت انسان در میآیند. حال وقت آن است که ابتدا این نیروها را آزاد کرده، سپس در جهت مثبت بکار گیریم. با این کار، نیروی درونی ما بسیار قدرتمند میشود و قادر خواهیم بود اختیار زندگی و سرنوشت خویش را در قلمرو ممکنها بدست گیریم. امام علی (ع) میفرماید: درد تو از توست، ولی تو بدان بصیرت نداری و درمان تو نیز در درون توست، لیکن تو بدان آگاهی نداری. در دیدگاه حضرت علی (ع) انسان تمامی هستی را در درون خویش دارد ولی بدان آگاهی و شعور ندارد. انسان بالقوه قادر است بر اسرار عالم امکان، آگاهی یافته و نسبت به آنها علم حضوری پیدا کند.
حتماً شما هم شنیدهاید که میگویند: فلانی امروز از دنده چپ بلند شده است. هیچ میدانید وضعیت خواب شما در هنگام شب میتواند بیانگر شخصیت شما باشد؟ مطالعات اخیر دانشمندان نشان داده است که بهطور کلی شش حالت برای خواب وجود دارد که هر کدام از این حالات بیانگر نوعی از شخصیت اشخاص است… همانطور که اشاره شد دانشمندان بر این باور هستند که افراد شبها به 6 حالت متفاوت میخوابند و این حالات متفاوت میتواند نشانههایی از شخصیت آنها باشد. همه ما از زبان بدن خود هنگام بیداری آگاهی داریم. اما در حال حاضر با تحقیقاتی که انجام شده است ما میتوانیم ببینیم ضمیر ناخودآگاه ما چه چیزهایی را در موردمان میگوید.
درهمین رابطه در این مقوله به شش نوع روش به خواب رفتن و اینکه هر کدام چه بعدی از شخصیت ما را نشان میدهد، میپردازیم. 1 - خوابیدن به حالت جنینی
کسانی که به حالت جنینی میخوابند :: بازدید از این مطلب : 451 | امتیاز مطلب : 76 | تعداد امتیازدهندگان : 21 | مجموع امتیاز : 21
من (م.پورعلی) از کودکی ام هر چه می خواستم دیر یا زود برایم مهیا می شد. مثلا آرزو می کردم یک دوچرخه داشته باشم، یک ماشین کنترل سیمی داشته باشم و حداکثر پس از ۲ تا ۳ ماه برایم خریداری شده و یا به من هدیه داده می شد. بزرگتر که شدم (تین ایجر) با خودم تصور میکردم که شاید من خیلی خوبم و یا اینکه پدر و مادرم با توجه به اینکه نزدیکترین افراد به من هستند، هر چه بخواهم می دانند! و برای من خریداری کرده و یا اینکه به دیگران می گویند برایم بیاورند (این تفکر خیلی جالب بود که انها به دیگران پول داده و دیگران برای من، آنچه را که می خواهم می خرند!) کمی بزرگتر که شده و به سنین جوانی پا گذاردم، دیدم تبدیل به یک انسان مستجاب الدعوه شده ام. هر چه از خدا و از دنیا می خواهم برایم فراهم می شود. چه فراهم شدنی، با اطمینان خاطر آرزو می کردم (هدف بر می گزیدم) و مطمئن بودم که آن آرزو برآورده می شود. راستش به خودم می بالیدم و در عین حال می ترسیدم نکنه من خیلی خوبم یا اینکه نه… خیلی بدم! که خدا هر چه می خواهم به من می دهد. گذشت و گذشت تا اینکه ۴ سال پیش در یکی از سمینارهای — مطلبی در موردقانون جذب شنیدم و خیلی علاقمند شدم. نگو که من در این سالهای عمرم، قانون جذب را ندانسته رعایت می کرده ام. قبل از اینکه هر چیزی را داشته باشم، آنرا در ذهن خود تجسم می کردم. از آن پس خیلی در مورد این قانون و بازتاب آن در رندگی انسان تحقیق کردم. سمینارهای مختلف شرکت کردم، مطالب مختلف خواندم و با افراد مختلف در این مورد به بحث وتبادل نظر نشستم فیلم راز هم که تحقیقات مرا کامل کرد.
در آخر به این نتیجه رسیدم که :[important]قانون جذب در زندگی با قوت تمام جریان دارد. چه بدانیم و رعایت کنیم و چه ندانیم و باز هم رعایت کنیم[/important]
چطور ما نیروی جاذبۀ زمین را که نمی بینیم باور داریم ؟ چطور قانون عمل و عکس العمل نیوتون را قبول داریم ؟ چطور است که در مورد قانون سرعت و رابطۀ آن با شتاب شکی نداریم ولی بعضی اوقات، قانون جذب را نادیده می گیریم ؟
من وقتی چیزی از این دنیا می خواهم، با انرژی سرشار و یقین به عملی شدن آن نیت کرده و هدف خود را در مغز خود و سپس بر روی کاغذ پیاده می کنم. هر روز آنرا تصور کرده و به عنوان دوستم در کنار خود احساس می کنم. اینگونه است که گویی من به هدفم دست یافته ام منتها نه الآن چند صباحی دیگر. کمی بعدتر، در آینده ای بسیار نزدیک. و خیلی جالب است که بی برو برگرد پس از اندی خود را به هدف دست یافته می بینم. چطور است که اینگونه می شود ؟ زیرا قانون جذب وجود دارد.
بر اساس قانون جذب ما چه کسانی را جذب میکنیم و یا چه کسانی جذب ما میشوند؟
هر فردی در زندگی یک سری دوستان خاصی دارد که تقریبا همه آن دوستان، از خصوصیاتی نسبتا شبیه به هم برخوردارند و با به عبارتی دیگرمعمولا طیف دوستان و همنشینان هر شخص، افراد خاصی هستند که خصوصیات اخلاقی نسبتا شبیه هم دارند.
قانون جذب فقط منحصر به اشیا و خواستههای مادی و معنوی نیست بلکه در مورد افراد نیز صادق است. یعنی ما تا اندازهای میتوانیم تعیین کنیم که چه کسی را جذب خواهیم نمود.
طبق یافتههای دانشمندان، هر کسی دربردارندۀ هالهای از انرژی در اطراف خود است که این هالۀ انرژی به تفکرات فرد بستگی دارد؛ تفکرات مثبت هالههای انرژی مثبت و تفکرات منفی هالههای انرژی منفی را تولید میکنند. پس با توجه به اینکه هالههای انرژی در اطراف هر شخصی وجود دارد، مجاورت با افراد مثبتاندیش یا منفینگر باعث تاثیر در رفتار ما میشود. برای مثال با خود تصور کنید که چرا یک کودک در بغل مادر خود احساسی بسیار خوب دارد؟ یقینا به این دلیل است که مادر با عشق خالص و ناب خود به کودک، انرژی خود را به او منتقل نموده و با بغل کردن کودک، وی را در فضای انرژی مثبت خود قرار میدهد. همینطور در مورد هالههای انرژی افراد خوب، مثبت نگر و … . و نیز هالههای انرژی افراد منفی نیز همینطور است. حتما تابحال همنشینی با افرادی که تفکرات منفی دارند همنشین شدهاید. قطعا تا چند دقیقه یا ساعت دچار نوعی کاهش انرژی شده و حالت شادابی خود را از دست دادهاید.
قانون جذب میگوید : هر انرژی تمایل به جذب انرژی همانند خود را (در شکل کاملتر) دارد.
به همین دلیل است که قانون جذب به ما میگوید شما بخواهید (به خواستۀ خود فکر کنید) سپس ما با تصور کردن و تلقین به نفس و در واقع با تابش انرژی به هستی، آن چیزی که به آن فکر میکردهایم را به شکل پرتراکم خود (یعنی جسم و تجسم یافته) به دست میآوریم. این اساس قانون جذب است. همچنین یک قانون در علوم پایه وجود دارد که میگوید :
همیشه شکل کم تراکم هر انرژی تمایل به جذب شکل پرتراکم و انبوه خود دارد.
در مورد جذب انسانها و اینکه ما چه کسانی را جذب میکنیم، نمیتوان افرادی را که حضورشان در زندگی ما به دست خودمان نبوده و ناچارا در زندگی ما وارد شدهاند را به حساب آورد، مانند پدر، مادر، برادر، معلم، همسایه و … . اما جذب دوستان و همسر مسئلهای است که تا اندازهای میتوان در آن به صورت اختیاری عمل نمود.
ما همیشه افرادی را جذب میکنیم که مانند ما اندیشیده و نیز رفتاری مانند خودمان دارند اما نه تنها دقیقا شبیه خودمان، بلکه بسیار بیشتر و شدیدتر از خودمان در آن رفتار و تفکرات زندگی خود را سپری میکنند. برای مثال اگر ما روزی ۵ بار غیبت کرده و دروغ میگوییم، فردی را جذب خواهیم کرد که روزی ۵۰ بار دروغ گفته و غیبت میکند. همچنین مثلا اگر ما تا اندازۀ ۲۰ نمره امیدوار به رحمت خدا هستیم، فردی را جذب میکنیم که به اندازۀ ۲۰۰ نمره به رحمت خدا اطمینان و یقین دارد.
پس در واقع افرادی را که ما ناخودآگاه جذب میکنیم، دقیقا همان بازگشت رفتار خودمان است که به صورت یک انسان در حضورمان ظاهر شده است. همان طور که بزرگان و مشاهیر جهان از قدیم گفتهاند، انسانها و دوستان در واقع آینۀ رفتار ما هستند و دوستان میآیند تا ما خود را بشناسیم و جملاتی از این قبیل.
از طرفی طبق ضرب المثل “موش داخل کاسۀ آدم وسواسی میرود”، همیشه حساسیت بیش از حد به یک مسئله یا امری مهم و یا حتی غیرمهم باعث کشاندن و جذب کردن آن مسئله به سمت خودمان است (به دلیل ترس از به وجود آمدن مسئله). برای مثال ما از مریضی میترسیم و همیشه اولین کسی که مریضی خاصی را میگیرد، خودمان هستیم و در مورد جذب انسانها، مثلا ما از افراد دروغگو خیلی بدمان میآید و همیشه به خود میگوییم “من از آدمهای دروغگو حالم بهم میخورد” و بالاخره دوستی مییابیم که الهۀ دروغگویی است و یا همیشه با خود میگوییم “من از انسانهای خسیس بدمان میآید” و در واقع این بد آمدن ناشی از ترسِ گرفتار شدن در دام آنهاست و نتیجتا یک انسان که اصلا شلوارش جیب ندارد (!) نصیب ما میشود. پس در قدم اول ما با تفکر منفی و ترس از گرفتارِ انسانهایی با اخلاق ناپسند شدن، در واقع به آنها فکر کرده و با قراردادن آن تفکرات در هالۀ انرژی خودمان، آنها را جذب مینماییم.
همچنین یکی دیگر از عواملی که بعضی افراد بد (یا به اصطلاح مریض روحی) جذب ما میشوند، سرزنشهای قبلی است که به دیگران کردهایم برای مثال دوست ما همسری دارد که بسیار بداخلاق و خشن است. او را سرزنش کرده و مثلا به او میگوییم “توباید در انتخاب همسر بیشتر دقت میکردی، این چه همسری است که انتخاب کردهای” و با این کار بومرنگ خود را به سمتی پرتاب میکنیم که باعث ناراحتی و دلخوری فرد میشود و باید منتظر بازگشت بومرنگ خود باشیم (زندگی بازی بومرنگهاست). چه بسا افرادی که در امر انتخاب دوست و یا همسر بسیار بیشتر از ما دقت کردهاند اما باز هم گرفتار نوع مشکلدار آن شدهاند (در راستای امتحان الهی).
البته هیچ کس گناهکار و مسئلهدار به دنیا نیامده است و آن دوستان و اطرافیان ناجور بودهاند که وی را به راه خطا کشاندهاند، پس طبق گفتۀ لوییزهی، بهتر است فرد گناهکار را مریض بنامیم و بدانیم که یک مریض نیازمند درمان جسمی و روحی است.
خیلی راحت است؛ خودمان خوب باشیم، همه را دوست داشته باشیم، به بدیهای افراد فکر نکنیم و اصلا از این نترسیم که نکند فردی با این اخلاق ناپسند نصیب ما شود و یا نکند دوستی با این مشخصات در زندگی ما قدم بگذارد. (همیشه بدانیم که ما آنقدر خوب هستیم که افرادی که شاید مریض باشند از همنشینی با ما درمان شوند. پس اصلا به همنشینی با افراد مریض فکر هم نکنیم) البته ناگفته نماند که خالق طبیعت به وسیلههای گوناگون گاهی افراد را امتحان میکند که این از دست ما خارج است.
پس از استقبال از نوشته مرتبط با "راز" بر آن شدم تا گفتاري جداگانه در باره ي جستار آن – قانون جاذبه – فراهم سازم . از قضا ، همين يكي دو روز قبل كتابي تهيه كردم و پس از خواندن پيش گفتار آن گويي برق مرا گرفت ! هم ساني بي اندازه ي زندگي نويسنده و زندگي خودم اين گمان را به ذهنم متبادر كرد كه انگار افكار خودم را بر صفحه كاغذ مي خوانم . در نظر داشتم تا در نوبت نخست معرفي كتاب فرافردي ، به معرفي كتابي در ارتباط با روان شناسي فرافردي بپردازم ولي گفتم تا تنور داغ است نان را بچسبانم . پس كتاب " قانون جذب " را براي اين نوبت برگزيديم .
اين كتاب همان طور كه از نامش پيداست ، در باره قانون جاذبه Low of Attraction سخن مي گويد و گويا برگردان فارسي آن به زحمت خانم نفيسه معتكف به چاپ ششم رسيده است . هر چند كه تاريخ تولد در شناسنامه اش ثبت نيست .
"راز آشنايان را شكي نيست كه شواهدي از "قانون جاذبه" نه با اين نام بل با نام هايي همانند در انديشه و ادبيات ما موجود است . پس چون "سه نگردد بريشم ار او را پرنيان بخواني و حرير و پرند" همه ي آن ناظر به يك منظرند : "هر چه بجويي ، همان مي شوي ".
چون متن اصلي آن را در اختيار ندارم ، از اين رو بررسي برگردان مترجم آن ميسر نيست . تنها مي ماند اظهار نظر درباره ي ظاهر كتاب . طرح روي جلد { البته طراح روي جلد كوشيده است تا طرحي شبيه به روي جلد اصلي (كه من آن را در سايت Amazon ديده ام ) در اندازد !} ، حروف چيني و در كل شكل و شمايل خود كتاب بر خلاف نامش چندان مرا جذب نمي كند . كتاب نوشته مايكل لوسير –كارورزNLP و يكي از "آموزگاران راز" در ويكتورياي كانادا- است و عنوان فرعي آن (the science of attraction more of what and less of what you don’t) به فارسي برگردانده نشده است. چاپ ششم آن در شمارگان 5500 نسخه در سال 86 به چاپ رسيده است .
اين هم گوشه اي از متن كتاب به نام " چگونه قانون جذب زندگي مرا تغيير داد" كه سبب برق گرفتگي من شد:
" قبل از اينكه چيزي در مورد قانون جذب ياد بگيرم ، از زندگي حرفه اي ام راضي نبودم .درگير شغلي بودم كه مرا به هيچ جا نمي رساند و هيچ فرصتي به من داده نمي شد تا خلاق باشم. ساعات طولاني كار مي كردم و وقت كمي براي پرداختن به علايق بيروني ام داشتم . حتي با اينكه خوابي ديده بودم كه براي رها كردن كارم به من انگيزه ميداد، اين كار را نكردم . هشت سال طولاني در آن شغل دوام آوردم چون به درآمدش نياز داشتم .
به هر حال ، به محظ اينكه در مورد قانون جذب چيزهايي ياد گرفتم ،همه چيز تغيير كرد. شروع به پيگيري خواسته هايم كردم. مثل مربيگري و تدريس ، كه احساسي خوب به من ميداد. بنابراين نتيجه گرفتم كه "احتياج دارم بيشتر به اين كار بپردازم ". از قانون جذب استفاده كردم تا اطلاعات بيشتري به دست بياورم و فرصتها وموقعيتها را براي مربيگري و تدريس جذب كنم .آرزوهاي من شناسايي شد ، اما بتدريج ، از عهده آن برآمدم كه كار فرماي خود را متقاعد كنم كه فقط چهار روز در هفته كار كنم ، كه اولين بار بود كار فرمايم به چنين كاري تن مي داد . به مدت پنج سال ، چهار روز در هفته كار كردم كه بعد به سه روز در هفته تقليل يافت و همزمان حواسم را بر كار مربيگري ام متمركز مي كردم . در سال 2000 كارم را ول كردم و هرگز به گذشته نگاهي نيانداختم .
و امروز از زندگي حرفه اي ام راضي هستم . هرگز تا اين حد احساس سر زندگي و خلاقيت نكرده بودم. ازمن مي پرسيدند چطور زندگي ام اين قدر عالي و معركه است . بنابر اين من اين حكايت را برايشان مي گفتم ، و اينكه درك قانون جذب بود كه همه چيز را برايم ميسر كرد..."
اميدوارم با " قانون جذب" زندگي تان را بهبود بخشد!
مدتهاست که این جملات به عناوین و اشکال مختلف از گوشه و کنار دنیا شنیده میشود. برخی نیز به آن رنگ و بوی تبلیغاتی دادهاند و از قانون جذب به عنوان تنها راز زندگی انسانها یاد میکنند و با این کار عدهای را دور خود گرد آوردهاند. اخیرا نیز فیلم راز با ترجمه فارسی به بازار ایران آمده و یکی از بانکها نیز با انتخاب گوشههایی از آن فیلم، دست به تبلیغات جالبی برای حسابهای قرضالحسنهاش زده است. اما سوال اینجاست که آیا افکار واقعا میتوانند امواجی از خود منتشر کنند؟ جنس این امواج از چیست؟ ...
آیا واقعا امواج این قدرت را دارند که امواج مشابه خود را جذب نمایند؟ چگونه میتوان این امواج را تغییر داد و آنها را کنترل کرد؟ آیا واقعا این امواج هستند که آینده ما را تشکیل میدهند؟
اینها سوالاتی هستند که حداقل تا به امروز کسی نتوانسته به طور یقین از آنها پرده بردارد هرچند تحقیقات در این را ه ادامه دارد و پیشرفتهایی نیز حاصل شده است.
هاله عبارت است از نوعی تشعشع مغناطیسی لطیف که از نیروهای اتریک و سایر میدانهای انرژی ایجاد میشود. بهتر است اینطور بگوییم که تمامی موجودات زنده در اطراف بدن خود دارای هالهای از انرژی هستند که امواج حاصل از آن به طور دایمی در حال تشعشع هستند. این امواج را میتوان شبیه امواج گرمایی دانست که یک روز داغ از سطح زمین بیرون میآیند.
هاله بینها بر این باورند که کیفیت و اندازه هاله موجودات غیرزنده در غالب موارد یکسان بوده و کمتر تغییر میکند. اما این در مورد موجودات زنده صادق نیست چراکه فرایندهای حیاتی منجر به گسیل داشتن انواع امواج میشوند که هاله موجود را در زمانهای مختلف تغییر میدهند. این موضوع البته در مورد انسان از پیچیدگی بسیار زیادی برخوردار است. چراکه قدرت تفکر، تصمیمگیری، تجسم، هیجانات متنوع و آمیخته، تفکرات انتزاعی و تخیل بسیار فعال و پویای انسان در هر زمان به تولید طول موجهای بسیار متنوع امواج الکترومغناطیسی منجر میشود. آنها همچنین بر این باورند که میتوانند با دیدن این امواج از صحت و سلامتی کارکرد بدن و روح فرد اطلاعاتی را به دست بیاورند.
برای ترسیم شکل این هاله آنها میدانهای مغناطیسی دور آهنربا را نمونه خوب و البته بسیار ساده هاله میدانند.
● تاریخچه هاله
هاله در طول زمان توسط افراد مختلف دیده شده و نامهای مختلفی گرفته است. مثلا در ادیان باستانی آن را آکاشا مینامیدند. زرتشتیان به آن آتش ذیروح یا آتش جاویدان میگفتند. در زبان سانسکریت نام آر به معنی پرده چرخ را برایش انتخاب کرده بودند چراکه این امواج شبیه چرخی از جسم به بیرون ساطع میشد. انگلیسی زبانها لغت Aura به معنی هوا را مناسب نامگذاری هاله دانستند. اتریشیها به آن اود به معنی خود میگویند. روسها آن را انرژی بیوپلاسمیک و چکها به آن سایکوترانیک لغب دادهاند. در این میان بد نیست نامی هم از دکتر مسمر ببریم که حدود ۲۰۰ سال قبل به وجود این امواج پی برد و سعی کرد با به کارگیری آن بیمارانش را شفا دهد. او هاله را مغناطیس حیوانی دانست. سبک او در درمان امروزه به مسمریسم شهرت دارد. اولین بار «بارون ریخن باخ» و «کاردل دویرل» اتریشی در سال ۱۸۶۷ به کشف هالهها علاقهمند شدند. تلاشهای این دو بعدا توسط «سیمون کرکیـن» روسی پیگیری و در نهایت به اختراع دوربینی منجر شد که به میکروسکوپهای الکترونی مجهز بود. این دوربین ویژه قادر بود با سرعت ۷۵ تا ۲۰۰ هزار ارتعاش در ثانیه از میدان انرژی عکسبرداری کند و این آغازی بود برای ورو به دنیای اسرارآمیز انرژی.
● شما هم هالهها را دیدهاید؟
هاله چیزی جدای از زندگی ما انسانها نیست. شما هر روز عادت کردهاید با آن زندگی کنید. آن را لمس کنید. احساس کنید و حتی از آن استفاده کنید. بهتر است بگوییم تصور اینکه روزی پا در دنیایی بگذاریم که موجوداتش هالهای نداشته باشند برای هرکسی دشوار است.
خیلیها اتقاقات غیر مترقبه و عجیبی را که در محیط اطرافشان رخ میدهد احساس میکنند. خصوصا اگر این اتفاق دامن عزیزانشان را بگیرد. مثلا در تاکسی نشستهاید. هوا سرد است و باران میبارد و شما شیشهها را بالا کشیدهاید. تاکسی پشت ترافیک با سرعتی حدود ۱۰ کیلومتر در حال حرکت است و شما به مردی که رویش به شما نیست و در پیاده رو راه میرود خیره شدهاید. به ناگهان متوجه میشوید او نگاه شما را درک کرده و سرش را به سمت شما برمی گرداند.
از داستانهای کتابها و رمانها که بگذریم، حتما اتفاق افتاده به یک مهمانی دعوت شوید و احساس خفگی کنید. بدون شک اگر بتوانید حتما در اولین فرصت آنجا را ترک خواهید کرد و گرنه دچار سنگینی نفس، بیقراری اندامها، سردرد، سرگیجه و علایم مختلفی میشوید که همگی از وجود چیزی غیر عادی خبر میدهند.
در بازار به دنبال یک مانتو مناسب برای سرکار رفتن میگردید که ناگهان کفشی ورزشی به چشم شما زیبا میآید، اگر با تجربه باشید به حرف دلتان گوش میکنید و آن را خریداری میکنید چون تجربه ثابت کرده این کفش مناسب شماست. به شرطی اینکه در خریداری کفش اهل هوسرانی نباشید.
از خیابانی رد میشوید و احساس میکنید آنجا را میشناسید. با خود میگویید لابد قبلا اینجا آمده ام یا اینجا را در خواب دیده ام. به طرز عجیبی علاقه مند میشوید از ماشین پیاده شوید و قدری در آنجا قدم بزنید. انگار هوای آنجا بویی آشنا میدهد.
به راستی عامل دیگری به جز میدانهای نامریی انرژی میتوانند این وقایع روزمره شما را توجیه کنند؟
تحقیقات دکتری به نام کیلز ثابت کرد که هاله اطراف بدن از سه باند مشخص تشکیل شده است:
۱) باند اول باند باریکی است که حدود نیم سانتیمتر ضخامت دارد و درست روی پوست ما قرار گرفته است
۲) باند دوم حدود ۵ سانتیمتر عرض دارد و از همه لایههای دیگر روشنتر است که هالهبینها به آن اورای داخلی میگویند.
۳) لایه بعدی اورای خارجی است که حدود ۱۵ سانتیمتر پهنا دارد و دارای زمینه مه آلود و خاکستری رنگ است. اورای خارجی دارای ۴ باند رنگی است که در بین آنها معمولا یک رنگ غلبه دارد.
او همچنین کشف کرد در بین امواجی که از سمت چپ خارج میشوند رنگ سبز غلبه دارد این درحالیست که امواج راست ما استقلالی هستند و آبی را ترجیح میدهند. رنگ هاله فاکتوری متغیر است و هماهنگ با احساسات، هیجانات، تخیلات و افکار ما تغییر میکند و این تغییرات همانهایی هستند که همه قادر به درک آن هستند البته با شدت و ضعف. به طور کلی رنگ های روشن و ته رنگ های براق نشانگر انرژی مثبت یا خالص هستند. هرچه رنگها واضحتر و درخشانتر باشند شخص دارندة آنها دارای صفات مثبت تری است و هرچه این رنگ تیرهتر شود معنایش این است که فرد در شرایط خوب روحی قرار ندارد و به قول معروف انرژی منفی صادر میکند.
● تاثیر هالهها بر هم
بهتر است دنیا را مملو از موجوداتی زنده و غیر زنده بدانیم که همگی قادرند دور خود یک حوزه انرژی درست کرده و به این ترتیب بر یکدیگر تاثیر بگذارند. این به این معناست که فقط شما نیستید که بر محیط خود تاثیر میگذارید، بلکه تکتک اجزاء محیط به نوعی بر شما موثرند و در نهایت این برایند انرژی است که مسیر حرکت یک موجود را مشخص میکند. در این سیستم شما به صورت فردی در درون سیستم پیچیده روابط در نظر گرفته میشوید. عجیب نیست که افکار، هیجانات و احساسات شما محیط را تغییر دهند و عناصر همخوان با خود را جذب نمایند. درست مثل فردی سرمایهدار و بازاری که تصمیم به ازدواج بگیرد. بیشک او یا دختری را پیدا میکند که بسیار اهل مال و منال دنیاست یا برعکس دختری فقیر. در واقع مهم نیست که همسر او پولدار است یا فقیر بلکه مهم اینست که هر دوی آنها به مقدار زیادی در مورد پول و ثروت فکر میکنند. اگر از آنها سوال کنید آدمها را چگونه میبینند، بیشک یکی از معیارهای آنها در تقسیمبندیهایشان وضعیت مالی آنهاست.
● قانون جذب چه میگوید؟
یکی از رازهای زندگی ما قانون جذب است. قانون جذب بیان میکند هر چیزی مشابه خود را جذب میکند. بنابراین وقتی تو راجع به چیزی فکر میکنی، در همان زمان مشابه همان افکار را به سوی خودت جذب میکنی. گویی افکار از جنس آهنربای مغناطیسی هستند و موج میفرستند. بنابراین اگر فکری از ذهنت بگذرد، امواج آن به اطراف منتشر میشود. حال اگر این افکار را در ذهنت نگهداری و دایما به آن فکر کنی و به قول معروف آنها را پرورش بدهی، قدرت مغناطیسی آنها چند برابر شده و قادر خواهد بود تمام امواج مشابه و هم فرکانس خود را به سوی خود جذب نماید و اینجاست که قانون جذب شکل میگیرد.
گویی مغز ما به مانند یک دکل مخابراتی است که دایما امواجی به کائنات میفرستد. کائنات نیز به این امواج پاسخ میدهند. به این ترتیب هرکس با جذب امواج مشابه خود دنیای آینده خود را رقم میزند.
لطفابه وبلاگ روبرو حتما مراجعه کنید:www.nofel.blogfa.com
نوشتاری خلاصه شده از کتاب : « قانون جذب » نوشته : « مايکل لوسير» ، ترجمه : « نفيسه معتکف »
تا به حال متوجه شده ای که گاهی آنچه را بدان نياز داری ، ناگهان از جايی که انتظارش را نداری سر می رسد ؛ مانند تلفنی نامنتظر ؟ يا يکدفعه اتفاقی، کسی را در خيابان می بينی که در فکرش بوده ای ؟
آيا تا به حال در مورد افرادی شنيده ای که به طور مکرر درگير مناسباتی بد می شوند و هميشه هم گله دارند که دائم همين نوع مناسبات نصيبشان می شود ؟ قانون جذب برای اين دسته از آدمها هم کار می کند .
اين کتاب به تو می گويد چرا اين رويدادها پيش می آيد . از همه مهمتر ياد می گيری چطور می توانی با درايتی بيشتر از قانون جذب استفاده کنی؛ در نتيجه قادر خواهی شد تمامی آنچه را نياز داری بدانی، انجام دهی و داشته باشی ؛ به خود جذب کنی .
در زندگی همان چيزهايی را به سوی خود جذب می کنم که انرژی و حواس و توجهم را به آن معطوف می کنم ؛ چه آن را بخواهم چه نخواهم .
هر انسانی امواج خوب يا بد دارد . در واقع ما دائم در حال ارتعاش هستيم . اگر تو ذوق زده ، خرسند ، قدر دان ، شاکر يا مفتخر باشی؛ امواج مثبت بيرون می دهی و اگر عصبانی ، غمگين ، نااميد و سرخورده باشی و احساس بيهودگی ، بد بياری يا شکست خوردگی کنی؛ امواج منفی از خودت بيرون می دهی .
بسيار مهم است که با ارتعاشات خود در تماس و از آن آگاه باشی چون آنچه را از خودت ساطع می کنی؛ قانون جذب ، بيشتر از همان را به تو برمی گرداند .
فرمول سه مرحله ای برای جذب آگاهانه :
1 . خواسته ات را مشخص کن .
2 . ارتعاشاتت را بالا ببر .
3 . آن را بپذير .
واکنش قانون جذب ، درست مثل واکنش ذهن توست . قانون جذب آنچه را تو نمی خواهی؛ می شنود . وقتی به ندای درونت گوش می دهی که افعال و عبارات منفی به کار می برد؛ در واقع توجه و انرژی خودت را به چيزهايی می دهی که آنها را نمی خواهی .
اگر کنجکاوی بدانی که در هر زمينه ای از زندگی ات امواج مثبت می فرستی يا منفی کافی ست به آن زمينه نگاهی بيندازی و ببينی چه چيزی دريافت می کنی . اين جور شدن و تطابقی بی نقص است .
توجه به تضاد و شناسايی آن به عنوان چيزی که دلت آن را نمی خواهد؛ تو را در قبال آنچه می خواهی روشن تر می کند .
با تضاد ، خواسته ها ی خود را مشخص کن . در يک برگه آنچه را نمی خواهی بنويس و در روبروی آن آنچه را که می خواهی . بعد بر روی آنچه نخواسته ای خط بکش .
تمام چيزهايی را که باعث می شود احساسی خوب به تو بدهد؛ شناسايی کن و بيشتر به آن بپرداز . يادت باشد هر ارتعاشی که از خودت ساطع کنی، آينده ات را خلق می کند .
خواسته هايت را در خط مقدم ذهنت قرار ده و توجه و انرژی و تمرکز مثبت خودت را به آن معطوف کن . از عبارات تاکيدی استفاده کن .عبارت تاکيدی جمله ای ست که از طريق تکرار در ذهنت جايگزين می شود و طرز فکر تو را دوباره برنامه ريزی می کند . مثلا من بدنی سرحال و خوش و خرم دارم .
قانون جذب در برابر کلماتی که به کار می بری يا افکاری که به ذهن می آوری واکنش نشان نمی دهد . قانون جذب صرفا در برابر آنچه در مورد گفته ها يا افکارت احساس می کنی، واکنش نشان می دهد .
سه عامل اصلی برای عبارت مربوط به خواسته وجود دارد :
شروع مطلب ، اصل مطلب و خاتمه مطلب .
عبارت پذيرفتن قانون جذب ، صرفا به معنی عدم شک و ترديد است و مهمترين عامل در روند جذب آگاهانه . پذيرش ، همان عدم شک و ترديد است . سرعت قانون جذب نسبت مستقيم با ميزان پذيرش دارد .
قدر دانی و شکر گذاری نيز بالاترين شکل ارتعاش است . می توانی برای قدردانی از هر چيزی وقت صرف کنی .اين احساسی است که به سپاس و امتنان تو متصل است و خيلی اهميت دارد .
دفتر يادداشت روزانه ، برای مدرک قانون جذب در زندگی ات کمکت می کند؛ آن را بيشتر باور کنی . بيشتر شوق و ذوق داشته باشی، بيشتر بپذيری و بيشتر اعتماد کنی .
آنچه را به خواسته ات نزديک است ، گرامی بدار . عبارت« من در روند کار قرار دارم» را به کار ببر .عبارت «من تصميم گرفته ام» را به کار ببر .
اطلاعات کسب کن . وظيفه تو اين است که خواسته ات را مشخص کنی و آنچه را بدان نياز داری تا خواسته ات را آشکار کند ؛ بپذيری .وظيفه تو اين نيست که سعی کنی از لحاظ عقلانی از مسائل سر در بياوری بلکه بايد بگذاری قانون جذب جوابها را برايت بياورد . يادت باشد هر موجی که بفرستی همان را دريافت می کنی .
باب پراکتر می گوید: تا حالا فکر کرده اید که چرا 96 درصد از پولی که در دنیا تولید شده در اختیار 1 درصد از مردم دنیاست؟! ایا فر می کنید از قدیم به این شکل بوده است؟خیر ، اوضاع کم کم به این شکل طراحی و برنامه ریزی شد.این افراد راز را درک کرده بودند و حالا شمایید که دارید با آن آشنا می شوید. برای جذب پول باید بر موضوع دارایی تمرکز کنید. محال است به پول زیادی برسید اگر مدام این موضوع را گوشزد کنید که پول کافی ندارید.اگر به این نکته که پول کافی ندارید تمرکز کنید شرایط حادتری ایجاد می شود. شما باید به موضوع وفور پول و ثروت توجه کنیدتا موضوعاتی از همین دست به سمتتان جذب شود.افکار شما باید حاکی از آن باشد که امکاناتی بیش از نیازتان در اختیار دارید. لازم است قوه ی تخیل خود را باور کنید و به این یقین برسید که پولی که خواسته اید قبلاً دریافت کرده اید. شادی زیادی در این کار وجود دارد. وقتی وانمود می کنید صاحب دارایی زیادی هستید بدون شک احساس بهتری نسبت به پول و ثروت پیدا می کنید. هنگامی که این احساس خوشایند در شما ایجاد شد ثروت هم به سمت زندگی شما سرازیر می شود. یک چک را اسکن کنید و مبلغ مورد نظر و سایر جزئیات آن را روی آن بنویسید و چک را درجایی قرار دهید که هر روز بتوانید آن را ببینید. وقتی به چک نگاه می کنید حس کنید که مبلغ مورد نظرتان را در دست دارید . تصور کنید با این چک می توانید تمام چیزهایی را که می خواهید خریده و هر کاری را که می خواهید انجام دهید. فکر کنید این کار چقدر جالب خواهد بود . گردانندگان سایت راز می گویند: ما صدها داستان از طرف افرادی که با استفاده از راز چک پولدار شده اندرا دریافت کرده ایم که نشان دهنده ی آن است که این یک بازی سرگرم کننده است که در دنیای واقعی عمل می کند. علت این که همه نمی توانند پول کافی داشته باشند این است که با تفکرتشان راه ثروتمند شدن را به روی خود می بندند. هر فکر و هیجان منفی راه ورود نیکی ها را به سمت شما مسدود می کند. پول می تواند یکی از این نیکیها باشد . این ذهنیت که جهان هستی پول و دارایی مورد نظرتان را از شما دریغ می کند تصور اشتباهی است چون تمام چیزهایی که شما نیاز دارید در عالم نامحسوسات آماده است .اگر به اندازه ی کافی از چیزهایی که می خواهید در اختیار ندارید به علت آن است که با اندیشه های منفی جلوی حرکت خواسته هایتان را به سمت خود گرفته اید . باید افکارتان را به سمت به سمت داشتن پول زیاد هدایت کنید و به جای فکر کردن به کمبودها به فراوانی بیندیشید و به این ترتیب افکارتان را متعادل کنید . نباید قدرت فکر و ذهن را دست کم بگیریم. به نظر نویسنده کتاب راز احساس خوشحالی در زمان حال پرسرعت ترین راه برای کسب پول یا هر خواسته ی دیگری است. دکتر جو ویتالی می گوید: خیلی از مردم می پندارند:چطور می توان صاحب پول بیشتری شد؟چطور می توان تعداد بیشتری از این اسکناس ها را بدست آورد؟ چگونه می توان به ثروت و موفقیت رسید؟ چطور می توانم بدهی هایم را بپردازم در حالی که کار فعلی ام را دوست دارم و همین طور آگاه باشم که امکان دارد یکدفعه پول زیادی از آسمان برایم ببارد؟ فقط این ها را در ذهن خود مجسم کنید. شغل شما از جمله عواملی به حساب می آید که تمایلات شما را از میان امکانات و پیشنهاد های عالم هستی، انتخاب و اعلام می کند.اگر پول نقد می خواهید فقط بگویید چقدر می خواهید. من تمایل دارم طی سی روز آینده از جایی که انتظارش را ندارم بیست و پنج دلار بدست بیاورم. یا به عبارتی به این شکل از این خواسته ر برایتان قابل باور کند. اگر هنوز این تفکرات قدیمی را دارید که پول فقط از راه شغلتان به دست می آید فوراً آن ها را دور بریزید. اگر به این تفکرات ادامه دهید به تجربه ی شما تبدیل می شوند و این اندیشه ها هیچ کمکی به شما نمی کند . کم کم متوجه خواهید شد که فزونی در هر زمینه ای وجود دارد و فقط از طریق کار نیست که شما صاحب پول و ثروت خواهید شد. یادتان باشد چگونگی رسیدن به خواسته را به جهان هستی واگذار کنید. باب پراکتر در مورد خلاص شدن از بدهی ها می گوید: هدف بیشتر مردم آن است که از زیر بار بدهی های گذشته بیرون بیایند ولی همین کار باعث می شود آن ها تا ابد بدهکار باقی بمانند چون به هر چه فکر کنند به سمتشان جذب می شود. همان طور که قبلاً گفتم قانون جذب کاری ندارد که شما به چه فکر می کنید. کاری ندارد که شما بدهی را دوست دارید یا از آن متنفرید . چون شما به آن فکر می کنید پس قانون جذب بدهی های بیشتری را به سمت شما می کشاند. راه حل باب پراکتر این است که ذهن خود را روی پرداخت خودکار بدهی ها تنظیم کنید و بعد روی موفقیت و پیروزی تمرکز کنید. می دانم باورش سخت است و مشکل همین باور است . احتمالا اطرف شما افرادی هستند که اجازه نمی دهند افکار منفی به ذهن آنها وارد شود. اگر بدهکارند می گویند نه من پیرم و نه خدا بخیل. بلاخره بدهی هایم را می دهم. اگر مشکلی برای آن ها پیش بیاید می گویند خدا بزرگ است. انشاالله حل می شود. برعکس افرادی که مدام به بدهکاری فکر می کنند و اجازه می دهند افکار مخرب مربوط به مشکلاتشان در ذهنشان نفوذ کند. و روح و جسمشان را نابود کند. حالا از شما می پرسم کدام یک از این افراد بر مشکلاتشان غلبه می کنند؟ باز هم می گویم شما به هر چیزی فکر کنید قانون جذب موارد مشابه بیشتری از همان جنس را به طرف شما می کشاند. حالا آن افکار هر چه می خواهد باشد . وقتی جمله این کار از من بر نمی آید را به زبان می آورید قدرتی در اختیارتان است که می توانید آن را تغییر دهیدو بگویید من از عهده ی این کار بر می آیم و خواسته ام برآورده می شودو بارها آنرا تکرار کنید مثل یک طوطی.برای سی روز آینده تصمیم بگیرید به آنچه دوست دارید نگاه کنید و بگویید من قادرم آن چه را که می خواهم بدست آورم. اگر بدانید این جملات مثبت با زندگی شما چه خواهد کرد به جای این که وقتتان را بیهوده تلف کنید مدام این جمله ها را تکرار می کنید. وقتی ماشین مورد علاقه تان از کنارتان عبور می کند بگوئید: من می توانم از عهده اش بر بیایم . وقتی به یک تعطیلات فوق العاده فکر می کنید بگوئید می توانم از عهده اش بر بیایم. وقتی این کار را می کنید در واقع شروع به تغییر دادن خود می کنیدو همین باعث می شود شما احساس بهتری در مورد پول داشته باشید و وقتی این اتفاق بیفتد زندگی شما تغییر می کند. لی سا نیکولز می گوید: وقتی بر روی عدم چیزهایی که طالبشان نیستید تکیه می کنید، با خانواده راجع به آن صحبت می کنید و جنجال به راه می اندازید و یا با دوستانتان راجع به آن صحبت می کنید، به بچه هایتان می گوئید که دچار کمبود هستید، پول ندارید که چیزی برایش بخرید، از عهده اش بر نمی آیم. به اینشکل هیچ وقت دیگر هم از عهده ی آن بر نخواهید آمد چون شروع به جذب نداشتن ها کرده اید. اگر دوست دارید در فضایی پر از فراوانی زندگی کنید بر فراوانی تمرکز و تکیه کنید. حالا که با راز آشنا شدید بخوبی دریافتید که افکار افراد ثروتمند حول محور ثروت و فراوانی چرخیده نه کمبود و این که او خود ، این قابلیت را داشته که این ثروت رابه سمت خود کشانده است. خواه آگاهانه این عمل را انجام داده باشد یا ناآگاهانه. چنین افرادی تمام توجه خود را به ثروت سوق داده اند و جهان هستی هم برای برآورده شدن خواسته هایشان تمام مردم و موقعیت ها را به حرکت وا می دارند. شما هم ای توانگری و قابلیت را دارید. تنها تفاوت میان شما و آن ها در این است که آن ها به چیزهایی می اندیشند که برایشان ثروت به همراه دارد . اموال شما در بخش نادیدنی های دنیا منتظرند تا شما آن ها را به عالم محسوسات دعوت کنید. پس زیاد به پول فکر کنید. به داشتن پول نه به بی پولی. پول به آسانی به دست می آید . پول خیلی سریع به دست می آید. هیچ کس نمی تواند شما را تغییر دهد مگر این که خودتان بخواهید. از دیگر راه های پولدار شدن بخشش است. بخشیدن عملی قدرتمند است که ورود پول را به زندگی شما بیشتر می کند چون وقتی پولی را می بخشید با زبان بی زبانی اعلام می کنید که من بیش از این ها پول دارم . قابل باور نیست اما بدانید که ثروتمنترین افراد بخشنده ترین آن ها هستند. آن ها مقدار زیادی از پولشان را می بخشند و با این کار بر اساس قانون جذب درهای جهان هستی برروی آن ها گشوده می شود و مقدار زیادی پول به سمتشان سرازیر می شود. اگر فکر کنید که « من آن قدر پول ندارم که توانایی بخشش داشته باشم » متوجه خواهید شد که چرا پول به اندازه کافی ندارید. برای آن هایی که متوجه نشدند می گویم شما با این جمله فکر نداشتن پول را با جهان هستی می فرستید . جهان هستی هم می گوید شما دارید در مورد نداشتن پول فکر می کنید.فرمانبردارم سرورم ( به این ترتیب در بی پولی باقی می مانید). به خاطر رضای خدا بخشش کنید تا این بخشش به درد آخرت شما هم بخورد. همان طور که شنیده اید خداوند می فرمایند اگر شما چیزی را ببخشید من چندین برابر به شما بر پاداش می دهم. پس این می تواند درست باشد که قانون جذب بیش از آن چه بخشیده اید به زندگیتان سرازیر می کند. خواستن آنچه می خواهید وظیفه ای است که از درون بر عهده ی شما نهاده شده است. دنیای خارج دنیای نتایج است. نتایج افکار شما. فرکانس و افکار خود را روی موج شادمانی تنظیم کنید. این امواج را با تمام قدرت به سمت کائنات بفرستید و یقین داشته باشید که بهشت واقعی را روی زمین تجربه خواهید کرد . از آنچه دارید سپاسگزار باشید. دائماً به خود بگویید: من بیش از نیازم پول دارم ، مقدار زیادی پول آنجاست و در راه است تا به من برسند، من و پول همدیگر را دوست داریم . من هرروز پول به دست می آورم و متشکرم و واقعاً این ها را تجسم کنید این ها را حس کنید . راه موفقیت همین است . باور داشته باشید که قدرت انسان بیشتر از این هاست . به این فکر کنید که انسان کیست که خداوند وقتی آن را آفرید به خودش آفرین گفت. پس نباید موجودی که قسمتی از وجود خدا را در خود دارد دچار این گونه مشکلات باشد
صفحه قبل 1 ... 6 7 8 9 10 ... 13 صفحه بعد
تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان اطلاعات عمومی و آدرس nofel.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
RSS